منابع ما برای شناخت عیسای تاریخی کدامند؟
نوامبر 29, 2023آیا روایت های عهد جدید از قیامت مسیح با هم در تناقض هستند؟
نوامبر 29, 2023آیا مسیحیتی که امروز با آن روربرو هستیم، همان مسیحیتی است که در قرون اولیه حاکم بوده است؟ آیا کتاب مقدس ما، بخصوص در قسمت دوم آن، عهد جدید با کتاب مقدس مسیحیانی که در قرن اول، دوم، سوم و حتی قرن چهارم داشته اند یکی است؟ آیا بینشی که امروز ما از شخص و کار عیسی ناصری بر صلیب داریم همان جهان بینی است که مسیحیان اولیه داشته اند؟ آیا مسیحیت ما همان شکلی بوده است که در گذشته وجود داشته است؟ در این مقاله قصد دارم وارد این موضوعات شوم که در عین حالی که شاید پاسخ آن برای عده از ما ساده به نظر بیاید، اما بسیار پیچیده است. فراموش نکنیم زمانی که تحقیق میکنیم باید همه جهان بینی و گرایشات خود را کنار بگذاریم و اجازه دهیم که متونی که برای ما به جا مانده اند با ما سخن بگویند. این اولین قدم برای پژوهش بی طرافانه است. چیزی که از متون و نوشته های مسیحیان اولیه داریم خبر از یک مسیحیت نمی دهد که شامل ۲۷ کتاب باشد و مسیحیان قبل از پرستش خود اعتقادنامه نیقیه- قسطنطنیه را تکرار کنند. درمسیحیت اولیه تنوع بسیار زیادی از نگرش های مسیحی داریم به عبارتی دیگر، مسیحیت قدیم به جای اینکه یک چیز باشد، چندین چیزبوده است، به گونه ای که برخی از دانشمندان بجای مسیحیت قدیم از مسیحیت های قدیم سخن می گویند[1] در فضای مناقشات مسیحیت قدیم برای تعیین باورها و اعمال درست یک گروه از مسیحیان درباه کتاب های که باید مقدس شمرده شوند یک نفر نبوده است که تصمیم گیری کند بلکه این مهم بیشتر از ۳۰۰ سال به درازا کشیده است. پس اگر شما در قرن دوم زندگی می کردید به هیچ عنوان باور و جهان بینی امروز را نسبت به شخص عیسی، روح القدس، الهامی بودن کتاب مقدس، نقش کلیسا، تثلیث و …. نمی داشتید. مسیحیت در گذر از یک تاریخ ۳۰۰ ساله به اجماعی می رسد که شاید برای ما قابل تر باشد هرچند در قرن چهارم و پنجم به بعد هم داستانهای دیگری داشته ایم.
ایمان مسیحی در قرن بیست و یکم پدیده ای بسیار متنوع است. شما می توایند فقط با برداشتن و خواندن چند کتاب این موضوع را متوجه شوید یا اگر اهل خواندن نیستید، کافی است که در مدت ۳ ماه هر هفته به یکی از کلیسا های بروید که عضو آن نیستید. از یک مسیحی پنطیکاستی بپرسید که نگرش او درباره عشای ربانی چیست؟ این سوال را از یک مسیحی کاتولیک بپرسید، یا از یک مسیحی که خود را بدون فرقه معرفی میکند. از یک راهب کاتولیک بپرسید که پرستش را برای شما توضیح دهد و جواب او را با رهبری از کیلسای جماعت ربانی مقایسه کنید. البته که موارد اشتراک بسیاری در این میان وجود دارد اما زمانی که بینش های این افراد را در آموزه ها و آیین های مسیحی مقایسه می کنید متعحب خواهید شد که مسیحیت درست دقیقاً کدام است؟
آیا این توجه تنوع چیزی جدید است؟ ظاهراً بسیاری از مردم چنین می اندیشند و تصور میکنند که مسیحیت در اصل یک واحد منسجم بوده ولی با گذشت زمان (مخصوصاً بعد از دوران اصلاحات) این همرنگی در میان مسیحیان شکسته شده است. اما دانشمند بنام امریکایی ای پی سندرز در کتاب مشهور خود بنام شخصیت تاریخی از عیسی می نویسد: تفاوت مسیحیتی که در امروز وجود در مقایسه با مسیحیتی که در قرون اولیه داشته ایم ناچیز است[2]. اگر ما حدود ۱۸۵۰ سال عقب برگردیم، در اواسط قرن دوم کسانی را می یابیم که خود را مسیحی می دانستند ولی عقایدی داشتند که به قولی نه چشم امروزی آنها را دیده و نه گوشی شنیده است. مسیحیانی که اعتراف به عیسی میکردند اما باور داشتند که ۲ یا ۳۰ خدا و حتی گروهی از آنها معترف به ۳۶۵ خدای گوناگون بوده اند[3]. مسیحیانی که عهد عتیق را کتابی بد می دانستند ( که جلوتر با آنها آشنا خواهیم شد) که آن را خدایی بد الهام کرده است. مسیحیانی که برای عیسی هیچ اولوهیتی قائل نبودند مسیحیانی که اعلان می داشتند که خدا جهان را نیافریده است و هیچ نقشی در آن ندارد.
البته برای ما مسیحیان احتمالاً اولین پاسخ به چنین مسائلی این خواهد که این موضوعات هیچ ربطی به مسیحیت نداشته و ندارد. اما آنچه پر و واضح است این است که عده ای از مسیحیان دقیقاً چنین نگرشی به موضوعات داشته اند. و جالب است که هر کدام از این گروه ها مدعی بوده اند که اندیشه های خود را از رسولان و از مسیح دارند. در بسیاری از این موارد نیز اسنادی داشته اند که ادعا میکردند که رسولان مسیح انها را نوشته اند.
عهد جدید نیز شامل کتابهای است که تصور میشود آنها را رسولان مسیح نوشته اند. اما این کتابها تعلیم نمی دهند که چند خدا وجود دارد یا اینکه آفریدگار جهان موجودی شر می باشد یا اینکه عیسی، جسم حقیقی نداشته است. اینجا سوالی را مطرح میکنم و در مقاله ای دیگر آن را بررسی خواهیم کرد که ایا بر اساس شواهد تاریخی میتوان پذیرفت که کتابهای عهد جدید را واقعا رسولان نوشته اند و کتابهای که دیگر گروه ها دارند همگی رد شده و فاقد اعتبار هستند؟ واقعاً به چه علت برخی از کتابهای منسوب به رسولان در عهد جدید قرار گرفته اند و برخی دیگر نه؟ علاوه بر این، حتی اگر کتابهای عهد جدید در برخی از مسائل با هم موافق اند، ایا امکان ندارد که دربارهٔ مسائلی دیگر مانند هویت عیسی با هم اختلاف نظر داشته باشند؟ به عبارت ساده تر، اگر مسیحیان در قرن دوم یعنی حدود ۱۵۰ سال پس از عیسی به مجموعه ای ازباورها معتقد شده اند، آیا می توان گفت که مسیحیان قرن اول (یعنی زمانی که کتاب های عهد جدید در حال نگارش بودند ) نیز چنین عقایدی داشتند؟ آیا همه مسیحیان اولیه برنقاط اساسی باورشان اتفاق نظر داشته اند؟
اینها برخی از موضوعاتی است که ما در هنگام این بررسی به آنها بر خواهیم گشت و درباه آنها بحث خواهیم کرد.
تنوع بینش های متفاوت در مسیحیت اولیه
چنانچه پیشتراشاره کردم، بر مبنای اسناد، نسبت دادن تنوع مسیحیت به قرن دوم یعنی پس از نگارش عهد جدید، از نسبت دادن آن به قرن اول تا اندازه ای آسان تر است؛ زیرا کاملا روشن است که اسناد بیشتری از این دوره در دست داریم. حقیقت این است که تنها نوشته های مسیحی قابل اعتماد مربوط به قرن اول همان هایی هستند که در عهد جدید قرارگرفته اند، هر چند ما می دانیم که کتاب های دیگری نیز همان دوره نوشته شده است. از این رو، ما بحث خود را با بررسی چند نمونه از گونه های متأخر مسیحیت آغاز میکنیم، سپس می بینیم که ارتباط آنها با بررسی عهد جدید چیست.
مسیحیان یهودی نژاد، ابیونی ها
ابتدا ما وارد بینش گروهی از یهودیان میشویم که در قرن دوم زندگی میکردند که اهل فلسطین بوده اند و در شرق رود اردن می زیسته اند. این مسیحیان یهودی نژاد، عیسی را انسان برجسته ای می دانستند که در رعایت شریعت یهودی از همه معاصران خود پارسا تر بوده است و خدا او را به پسری خود انتخاب می کند. در نگر این گروه از مسیحیان، زمانی که عیسی در رود اردن از یحیی تعمید دهنده تعمید یافت، در آن لحظه خدا عیسی را در مقام پسر خواندگی خود پذیرفته است [4]. ما در اناجیل هم میخوانیم که زمانی که عیسی از آب بر آمد، آسمان گشوده شد و روح القدس مانند کبوتری بر او فرود آمد و صدای از آسمان شنیده شد: تو پسر حبیب من هستی، امروز تو را تولید کردم (لوقا ۳:۲۳) که نقل قول مستقیمی از مزمور ۲:۷ بوده است. این مسیحیان که آنها را ابیونی میخواندند، معتقد بودند که روح خدا به عیسی قدرت بخشیده است تا معجزات نماید و از حقیقت نجات برای مردمان موعظه کند. سپس این عیسی، در پایان عمرش با مردن به عنوان قربانی داوطلبانه بر روی صلیب برای گناهان جهانیان، رسالت الاهی خود را انجام داد و قربانی شدن وی همه قربانی های را منسوخ کرد. سپس خدا او را از مردگان بر انگیخت. آنگاه عیسی به آسمان صعود کرد و اکنون در آنجا فرمانروایی می کند.
نکته قابل توجهی در این باور ها دیده نمی شود مگر اینکه اندکی بیشتر به جزئیات نگرش انها بپردازیم. زیرا به عقیده این گروه از مسیحیان، عیسی با اینکه برگزیده خدا بود، در او الوهیت نبود، و او از باکره متولد نشده بود و پیش از تولدش وجودش نداشته است ( باوری که درمیان مسیحیان راست دین بعدها یکی از اصل های مسیح شناسی گشت). خدا او را پسر خوانده خود و البته نجات دهنده جهان خوانده بود. به همین دلیل در تاریخ این گروه از مسیحیان و نگرششان را » پسر خواندگی » میخواندند. آنان خدا خواندن عیسی را کفر بزرگ می دانستند زیرا اگر عیسی خدا باشد، پدرش هم خدا باشد، دو خدا مطرح می شود ولی کتاب مقدس یهودی به طور مؤکد می گوید: ای اسراییل بشنو یهوه خدای ما خداوند واحد است ( تثنیه ۴:۶).
برای این گروه از مسیحیان همین خدای واحد بنی اسراییل را برگزیده و شریعت خود را از طریق کتاب مقدس به انها عطا کرده است. علاوه بر این، عیسی تعلیم می داد که پیروانش باید به کل و جزء شریعت عمل کنند و نه فقط به ده فرمان. کسانی که یهودی متولد نشده اند، باید نخست یهودی شوند تا بتوانند از عیسی پیروی کنند، جان دامنک کراسن آین گروه را همانانی می داند که در رساله غلاطیان پولس با آنان وارد بحث شده است [5]. این پیروی برای مردان شامل ختنه شدن، و برای زنان، عبارت بود از رعایت مقررات سبت و احکام غذای کوشر ( یعنی حلال).
این مسیحیان ایمانشان را بر چه اساسی سامان می دادند و می فهمیدند؟ آنان کتاب مقدسی داشتند که به زبان عبری بود و ادعا میکردند که تعالیم عیسی در آن آمده است، آن کتاب باید به آنچه امروز انجیل متی نامیده می شود شباهت داشته باشد، درباره قسمت های دیگر عهد جدید اعم از ۳ انجیل دیگر و رسالات چه باید گفت؟ بارت ارمن پژوهشگر عهد جدید و مسیحیت اولیه در پاسخ به سوال چنین می نویسد : این گروه حتی اسم بعضی از این کتب (عهد جدید) را در تمامی حیات خود نشنیده بودند[6]. اما برای ابیونی ها، پولس یک رسول نبود، بلکه یک بدعت گزار بود که مردمان را تشویق می کرد که شریعت یهودی را کنار بگذارند، پس در نتیجه، آنان عهد جدید ما را در دست نداشتند و باورهایشان نیز در بسیاری از موارد با مسیحیان امروز کاملاً متفاوت بود.
مسیحیان مارسیونی
مسیحیان یهودی نژاد ابیونی تنها گروه از مسیحیان نبوده اند که عهد جدید ما را نداشته اند، گروهی دیگر از مسیحیان نیز در آواسط قرن دوم در آسیای صغیر زندگی میکردند و شمار بزرگی از آنان در حاشیه دریای مدیترانه انجمن هایی داشته اند. مخالفانشان آنها را مارسیونی ها میخواندند زیرا انان مسیحیتی را پیروی می کردند که از دانشمند و انجیل نگاری بنام مارسیون به انها رسیده بود. مارسیون بشدت بر این باور تاکید میکرد که مسیحیتی که او به افراد معرفی میکند مسیحیت درست و مسیحیتی است که روح رسولان مسیح در ان وجود دارد. یکی از تفاوت خدای بارز مارسون با مسیحیان یهودی مسلک رود اردن ( ابیونی ها) در این بود که برای او پولس، رسول حقیقی مسیح بود زیرا عیسی پس از رستاخیز خود بر او ظاهر شده بود تا او را در حقیقت انجیل شریک کند. مارسیون میگفت: پولس در ابتدا یهودی بود که تمامی شریعت را به جا می آورده و یکی از فاضلان در میان معصران خود بود ولی ظهور مسیح برای او به طور یقین ثابت کرد که شریعت یهودی در طرح الهی برای بازخرید نقشی ندارد. برای مارسیون، نوشته های پولس به طور موثر انجیل مسیح را بالاتر و در مقابل شریعت یهودی قرار داده و آن رسول مصرانه از مسیحیان خواسته است که شریعت یهودی را کاملا رها کنند.
به عقیده مارسیون و بالطبع پیروان او نگرشی که عیسی و پس از او رسولان او بشارت می دادند، با تفکر و جهان بینی یهودی کاملا متفاوت بود آنان بر این باور بودند که در حالی که خدای یهودیان افراد نافرمان را مجازات می کند، خدای عیسی زحمت و مغفرتش را گسترش می دهد؛ در حالی که خدای یهودیان می گوید: چشمی در برابر چشمی و دندانی به دندانی؛ خدای عیسی اما بر عکس است، او ما را دعوت می کند که رخساره دیگر را نیز به سوی او بگردانیم؛ و در حالی که خدای عهد عتیق به بنی اسراییل می گوید: شهر اریحا را با کشتن همه مردمش از مرد و زن و کودک بگشایید. خدای عیسی ما را دعوت میکند که به دشمنان خود محبت کنید او ادامه میدهد: اشتراکات این دو خدا چیست؟ پیروان مارسیون پاسخ می دادند: هیچ. آنان معتقد بودند که دو خدای متقاوت و غیر مرتبط با یکدیگر وجود دارد: خدای یهودیان و خدای عیسی.
مسیحیان مارسیونی معتقد بودند که عیسی به خدای خشمگین و عادل یهودیان که جهان را آفریده و بنی اسراییل را برگزید تا قوم خاص او باشند، تعلق ندارد. در حقیقت، عیسی آمد تا مردم را از دست این خدا نجات دهد. علاوه بر این، از آنجا که عیسی در آفریدگار نقشی نداشت،او نمی توانست به جهان مادی که به دست خدای افریدگار ساخته شده ارتباطی واقعی داشته باشد. بنابراین، عیسی به طور حقیقی متولد نشد و بدنی مرکب از گوشت و خون واقعی نداشته است، پس عیسی چگونه گرسنه و تشنه میشد و چگونه از او در صلیب خون سرازیر شود؟ به عقیده این گروه، همه اینها ظاهری بود و عیسی فقط وانمود می کرد که انسان است. از آنجا که خود خدای حقیقی به زمین آمده بود تا مردم را از خدای عهد عتیق برهاند. عیسی هرگز متولد نشد هرگز گرسنه نشد تشنه و خسته نشد و هرگز از او خونی بیرون نیامد و نمرد، جسم عیسی عملا یک شبح بوده است.
این دو نگرش ابیونی و مارسیونی با یکدیگر در تقابل بودند زیرا یک گروه می گفت که عیسی کاملا انسان بود و نه خدا، گروه دیگر می گفت که او کاملا خدا بود و نه انسان. یک گروه بر وجود فقط یک خدا پافشاری میکرد، گروه دیگر می گفت که واقعاُ دو خدا وجود دارد. یک گروه مدعی بود که مسیحیان باید از شریعت پیروی کنند و گروه دیگر مدعی بودند که آنان باید شریعت را کاملاً رها کنند. و مهم تر ازهمه، هر دو گروه ریشه تعلیمات و باورهای خود را در عیسی و شاگردان می خواندند.
در مقاله ی دیگر به نگرش مسیحیان ناستیکی نگاهی خواهیم کرد.
پیمان سالار
[1] Bauer, Walter. Orthodoxy and Heresy in Earliest Christianity. Germany, Fortress Press, 1979.17-22
[2] Sanders, E. The Historical Figure of Jesus. United Kingdom, Penguin Books Limited, 1995. 17-23
[3] Brakke, David. The Gnostics: Myth, Ritual, and Diversity in Early Christianity. United Kingdom, Harvard University Press, 2012.71-77
[4] Bird, Michael F.. Jesus the Eternal Son: Answering Adoptionist Christology. United States, William B. Eerdmans Publishing Company, 2017. 39.
[5] Crossan, John Dominic. Birth of Christianity. United Kingdom, Bloomsbury Academic, 1999. 216-222
[6] After the New Testament, 100-300 C.E.: A Reader in Early Christianity. United States, Oxford University Press, 2015.118- 131.