آیا باید یوحنا ۷:۵۳–۸:۱۱ در متن کتاب مقدس گنجانده شود؟
سپتامبر 11, 2024تحلیل آیات ۳۴ و ۳۵ از فصل چهاردهم کتاب اول قرنتیان
نوامبر 18, 2024موضوع الهام در الهیات مسیحی یکی از مباحث بنیادین است که توجه بسیاری از الهیدانان را به خود جلب کرده است. واژه الهام (Inspiration) در مسیحیت، بر این باور دلالت دارد که کتاب مقدس از طریق فرایندی الاهی و ماورایی شکل گرفته و نویسندگان آن به نحوی از سوی خدا هدایت شدهاند. از همین رو، الهام به عنوان یکی از اصول و بنیانهای اعتقاد به کلام خدا در نظر گرفته میشود و در طول تاریخ، تعاریف و تفاسیر متعددی از آن ارائه شده است. هرچند این مفهوم در نگاه نخست به نظر ساده میآید، اما بررسی و تبیین این موضوع همواره با سوالات عمیق فلسفی و تاریخی همراه بوده است.
برای فهم الهام در کتاب مقدس، توجه به نظرات مختلف الهیدانان از اهمیت بسیاری برخوردار است. به عنوان مثال، در نظریه الهام ابزاری (Instrumental Inspiration) که در مسیحیت اولیه رواج داشت، خداوند بهگونهای عمل میکند که نویسندگان صرفاً ابزار یا وسیلهای برای بیان کلام او هستند؛ به عبارت دیگر، خدا به شکل فعال در فرایند نوشتن مداخله میکند و نویسندگان کتاب مقدس، در این نظریه، به عنوان «دهان» یا «انگشت» خدا عمل میکنند. این مفهوم، که برگرفته از فلسفه افلاطون و ایدههای یونانی است، الهام را به نوعی تصرف و تصاحب ذهنی توسط خدا تعبیر میکند. به گفته آگوستین، نویسندگان کتاب مقدس، ابزار دستان خدا هستند[1]
در قرون بعدی، رویکردهای دیگری نیز شکل گرفت که به بررسی جایگاه و سهم نویسندگان انسانی در فرایند الهام میپرداختند. توماس آکویناس، فیلسوف و الهیدان قرون وسطی، بیان میکند که روحالقدس، نویسنده اصلی است، در حالی که انسانها نویسندگان ابزاری (Instrumental Authors) هستند. او با تاکید بر ترکیب میان اراده و قوه عقلانی نویسندگان و عمل خدا، الهام را به عنوان همکاری میان خدا و انسان تلقی میکند، که به نحوی انسانها با اراده و استعداد خودشان مشارکت دارند. او این فرایند را “تکریم شخصیت انسان و دخالت مستقیم خدا” توصیف میکند [2]
یکی از چالشهای اصلی در درک الهام، تعارض ظاهری میان نقش خدا و انسان در نویسندگی کتاب مقدس است. در متون مقدس، هم نمونههایی از سخنان مستقیم خدا به انسانها دیده میشود و هم متونی که سبک و ویژگیهای شخصی نویسندگان در آنها مشهود است. همین امر باعث شده است که الهیدانان گوناگون نظریههای متفاوتی درباره کیفیت الهام و تأثیر آن بر محتوای کتاب مقدس ارائه کنند. از این رو، پرسشهایی مانند اینکه آیا همه کلمات کتاب مقدس الهامشدهاند یا صرفاً پیام آن الهامی است، همچنان موضوع بحثهای گسترده است.
مقدمهای بر مفهوم الهام در کتاب مقدس
مفهوم الهام یکی از مباحث چالشبرانگیز در مطالعات کتاب مقدس است. در طول تاریخ، این مفهوم بهعنوان بنیانی برای درک اعتبار و اصالت متنهای مقدس معرفی شده است. با این حال، در دنیای معاصر، بسیاری از محققان و اندیشمندان به نقد و بررسی عمیقتری در این زمینه پرداختهاند. آگوستین قدیس در آثار خود اشاره میکند: “کتاب مقدس را باید بهعنوان کلام خدا در نظر گرفت، اما درک ما از این کلام نیاز به تجزیه و تحلیل انتقادی دارد
این تجزیه و تحلیل انتقادی ما را به چالش میکشد که چگونه الهام بهعنوان یک فرآیند تاریخی و اجتماعی شکل گرفته است و آیا واقعاً میتوان آن را بهعنوان یک پدیده بینقص و عاری از خطا معرفی کرد؟
بهعلاوه، آتاناسیوس، در دفاع از الهام، بیان میکند: “هر کلامی که در کتاب مقدس آمده است، باید بهعنوان وحی الهی در نظر گرفته شود [3].
این نگرش در مقابل دیدگاههای مختلفی قرار دارد که الهام را بهعنوان یک عمل انسانی و متأثر از شرایط فرهنگی و تاریخی میبینند .در این مقاله، سعی خواهم کرد به بررسی دیدگاههای مختلف درباره الهام، از جمله نظرات انتقادی معاصران و بررسی تأثیرات فرهنگی و اجتماعی بر مفهوم الهام در کتاب مقدس بپردازیم. هدف من این است که یک رویکرد جامع و متوازن ارائه دهیم که به ما کمک کند تا درک بهتری از این مفهوم و پیامدهای آن در زندگی ایمانیمان داشته باشیم.
در سده های اخیر و بعد از عصر روشنگری، کتاب مقدس از جهات متفاوت زیر ذره بین نقادان و منتقدان در شرق و غرب بوده است و اندیشه های مدرنیته دایما این کتاب را جراحی کرده است. نتیجه گیری چنین نقادانی انتساب خطاهای بی شماری به کتاب مقدس بوده است و شاید این اولین سوالی باشد که غالب غیر مسیحیان در برخورد با ایمان داران مسیحی از آنها می پرسند. من شخصا به عنوان یک مسیحی ، دایما این پرسش یکی از نکاتی بوده است که توجه ام را جلب کرده است. چرا کتاب مقدس مسیحیان با چنین حجم بیشماری از نقدها در تاریخ روبرو بوده است؟
قبل از هر چیزی باید بدانیم که مسیحیان نیز واکنش یکسانی به نقادی کتاب مقدس نداشته اند. گروهی از آنها بر خطاناپذیر بودن کامل آن صحه گذارده اند و به نوعی به جنگ نقادان رفته اند و سعی داشته اند ازکتاب مقدس دفاع کنند. اما گروهی دیگر هرچند وجود خطا در کتاب مقدس را پذیرفته اند اما این کتاب را الهامی دانسته و در پرتو داده های تاریخی و فلسفی آن سعی بر آن داشته اند که راه حلی برای دفاع از آن بیابند. هر چند که باید اعتراف کنم که عده ای نیز نتیجه بررسی و مطالعه خود را دست شستن از ایمان خود اعلان داشته اند. زیرا وارد شدن به این موضوعات تاریخی اگر یک جانبه باشد دلیلی برای ملحد شدن و از طرفی محافظه کار شدن در ما بوجود می آورد.
یکی از بهترین روش های که در پی مطالعات خود به آن دست یافته ام این مهم میباشد که برای بررسی چنین سوال ژرفی بهتر است از درک الهیدانان مسیحی نسبت به مفهوم “الهام” شروع کنیم. الهام یعنی چه؟ و چه برداشت های از این کلمه در میان متفکران مسیحی وجود دارد؟ بعد از اینکه به درک اجمالی از مفهوم الهام برسیم میتوانیم راحت تر در باب خطا ناپذیری کتاب مقدس بحث خود را دنبال کرده و به جوابی برسیم، هرچند که شاید عده ای از ما را به جواب نرساند بلکه در ما یک دوگانگی نیز ایجاد کند، اما در هر صورت ما دعوت شده ایم که در پی حقیقت باشیم حتی اگر به قول بولتمان بر علیه باور ما شهادت دهد[4]
الهام ابزاری
در مسیحیت اولیه، نظریه غالب در باب الهام، نظریه «الهام ابزاری» بود. همانطور که میدانیم، این نظریه به شدت تحت تأثیر فلسفه افلاطون بوده است که الهام را به عنوان حالتی توصیف میکند که در آن خدا شخصیت و ذهن فرد را به حالت تعلیق در میآورد تا از طریق او پیام خود را منتقل کند. افلاطون در گفتوگوهایی که درباره این موضوع داشته، الهام شاعرانه را چنین توصیف میکند: «نوعی تصرف و جنون» که الهه موسیقی در شاعر به وجود میآورد. سقراط نیز با اشاره به اینکه الهه شعر و موسیقی (و حتی خدا) شخصیت و استعدادهای عقلانی فرد ملهم را به تعلیق در میآورد، اضافه میکند که شاعران اشعار عالی خود را نه به واسطه هنرشان بلکه به واسطه الهام میسرایند[5]
آنچه ما از این فلاسفه در این باب میدانیم این است که آنها شاعران را دریافت کنندگان منفعل می خواندند که صرفا به عنوان مجرایی برای ارتباط خدا با انسانها بوده اند. شاید عده ای با چنین دیدگاهی از الهام موافق نباشند اما حتی کتاب مقدس نیزنمونه های اینچنین در خود جا داده است. آیاتی در کتاب مقدس به چشم میخورد که رویکردی مشابه به درک باستانی رومی- یونانی از الهام دارند[6]. مهمترین آیاتی که الهام ابزاری را تایید میکنند آن نمونه از آیاتی هستند که خدا با دهان فرد برگزیده سخن میگوید: به عنوان مثال :
و گفت: ای برادران، آن نوشته کتب مقدس باید به حقیقت می پیوست که در آن روح القدس مدت ها پیش به زبان داوود درباره یهودا ….. پیشگویی کرده است. اعمال رسولان ۱:۱۶
آنگاه خداوند دست خود را دراز کرده، دهان مرا لمس کرد و خداوند به من گفت: اینک کلام خود را در دهان تو نهادم. ارمیا ۱:۹
همچنین کتاب مقدس از تجربیات افرادی که روح خداوند بر آنها قرار می گیرد و تجربه ای را در این زمینه داشته اند نیز تاکید دارد.
روز بعد، نزدیک ظهر، چون در راه بودند و به شهر نزدیک می شدند، پطرس به بام خانه رفت تا دعا کند. در آن جا گرسنه شد و خواست چیزی بخورد. چون خوراک را آماده می کردند، به حالت خلسه فرو رفت و در آن حال دید که آسمان گشوده شده و چیزی همچون سفره ای بزرگ که از چهار گوشه آویخته است به سوی زمین می آید. اعمال رسولان ۱۰:۹ -۱۲
اما آواز سخنانش را شنیدم، و چون آواز کلام او را شنیدم، به روی بر زمین افتاده، بیهوش گردیدم. دانیال ۱۰:۹
در نگرش فرنسس پیترز زمانی که نبی الهامی را دریافت می کند حتی اندام های بدن او (زبان دهان ) همگی در اختیار کسی دیگر می باشد و اراده او را اعلام میدارد. او همچنین ادامه میدهد: هیچ یک از بیانات نبی هرگز از خودش نیست، او یک مترجم است که وقتی به طور ناخود آگاه از الهام پر شد، کسی دیگر وی را در همه گفته هایش تحریک می کند. در آن هنگام عقل رخت می بندد و قلعه را به میهمان و مستاجر تازه ای یعنی روح القددس واگذار می کند، تا بر اندام صوتی بنوازد و صداهایی از آن بر انگیزد که آشکار بیانگر پیام نبوی اوست.[7]
زیرا وحی هیچگاه به اراده انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روح القدس از جانب خدا سخن گفتند. دوم پطرس ۱:۲۱
چنین آیاتی در کتاب مقدس بود که پدران کلیسا را به این رویکرد سوق میداد که نویسندگان کتاب مقدس را به اموری چون دهان، انگشت، خادم خدا و … تشبیه میکردند. همچنین مدافع گر مسیحی قرن دوم آتناگوراس ( میلاد ۱۷۷) با پیروی از نظریه فایلو اسکندریه می نویسد: روح خداوند دهان انبیا را همچون ابزاری به حرکت در می آورد و روح القدس آنان را همچون نوازنده ای که در فلوت خویش می نوازد به کار می گیرد.[8] آگوستین یکی از پدران با نفوظ در غرب در جایی مینویسد: مسیح نویسندگان کتاب مقدس را همچون دستان خویش به کار گرفت و یا گریگوری کبیر که در اواخر قرن ششم پاپ روم بود نویسندگان کتاب مقدس را همچون قلمی در دست مسیح تشبیه می کند.[9]
با ورود بدعت مونتانیسم در قرن دوم و ادعاهای رهبران ایشان چون مونتانس، پریسیلا و ماکسیمیلا نسبت به دریافت پیام های از روح القدس که بر اساس تعریف خودشان هوشیاری خویش را در زمان دریافت پیام از دست میدادند، تا جایی که ترتولیان نیز که برای مدتی به آنها پیوسته بود مینویسد: زمانی که فردی در روح القدس است، به ویژه زمانی که او جلال الاهی را دیده است و یا خدا به وسیله او سخن می گوید، او ضرورتا حواس و درک خویش را از دست می دهد، زیرا او تحت سلطه ی خدا قرار گرفته است . این مهم دلیلی شد که بزرگان کلیسا به تعدیل نظریه الهام ابزاری سوق داد، آنان این نظریه را که نویسندگان کتاب مقدس نیز در حالت دریافت الهام دچار خلسه می شده اند، نظریه ای اشتباه دانستند و به تدریج بر نقش شخصیت نویسندگان در فرایند الهام تاکید بیشتری کردند. هیپولیتوس Hippolytus هر چند نویسندگان کتاب مقدس را وسیله ای در دستان خدا تشبیه میکرد اما ساز و کار الهام را چنان تصویر میکرد که جایی نیز برای دخالت انسان در تالیف نوشته های کتاب مقدس باقی بماند. او بر این باور بود که الهام ذهن نویسندگان را مختل نمیکند بلکه از را روشن می کند ردپای چنین نگرشی را میتوان در نوشته های اوریجن نیز دریافت. رویکرد اوریجن چنین بود که بین الهام کتاب مقدس و الهام مشرکان تمایز قرار میداد . میگفت: بر خلاف نویسندگان مشرک، قوه ی فهم و درک نویسندگان کتاب مقدس به تعلیق در نمی آمد بلکه آنان قادر بودند که حقایق الاهی را با روشنی بیشتری بفهمند. [10]
تلقی چنین نگرشی در قرون وسطا نیز حاکم بود و نظریه مدرسی ( اسکولاستیک) در باب الهام را می توان نسخه ی پیشرفته تر همان چیزی دانست که در سده های اولیه شکل گرفته بود. در قرون وسطا نظریه غالب ترکیبی بود از همین نظریه و ایده ای که از فلسفه ارسطو اخذ شده بود .
شاید بهترین مثال را بتوان در مثال کسی که با گچ می نویسد بیان داشت. گچ علت فاعلی ابزاری است زیرا ابزاری است که به وسیله ی آن نوشته پدید آمده است. اما این خود گچ نیست که نوشته را پدید می آورد؛ زیرا گچ استعداد و توانایی اندیشیدن ندارد. شخصی که گچ را دست دارد، علت فاعلی اصلی است که گچ را به نحوی به کار می گیرد که نوشته پدید آید. این شخص علت فاعلی اصلی است زیرا اوست که تصمیم به نوشتن می گیرد و گچ را به کار می گیرد تا نوشته را پدید آورد. علاوه بر این شخص به عنوان علت فاعلی اصلی ، توسط گچ کاری را انجام می دهد که خود گچ خود گچ به تنهایی توانایی انجام آن را ندارد
الهیدانان قرون وسطا فرد ملهم را به یک تکه گچ تشبیه میکردند تا این مطلب را نشان دهند که او وسیله ای که ارتباط خدا با انسان ها را ممکن می سازد. البته این به این معنا نیست که افراد مهلم همچون وسیله ای بی جان در دستان خدا بودند زیرا ویژگی ها و توانایی های آنان بود که این امکان را برای خدا پدید می آورد تا آنان را برای انتقال پیام خویش به کار گیرد. خدا به عنوان پدید آورنده ی پیام و به عنوان کسی که انسان ها را برای انتقال پیام خویش به کار می گیرد، علت فاعلی اصلی است. خداست که استعداد ها و توانایی های فرد مهلم را به کار می گیرد تا پیام خویش را منتقل کند، بنابراین این پیام از آن خداست و به همین دلیل کلام خدا نامیده می شود. این کلام همچنین کلام نویسندگان نیز است؛ زیرا به واسطه ی توانایی ها و قابلیت های آنان منتقل شده است. نکته دیگر انکه همچنان که گچ در دستان فرد نویسنده چیزی را پدید می آورد که فراتر از توانش است، نویسندگان کتاب مقدس نیز در دستان خداوند از توان عادی بشری شان فراتر می روند.[11]
الهیدان ممتاز و مغز متفکر قرون وسطا، توماس آکویناس روح القدس را نویسنده اصلی principal author و انسان ها را نویسندگان ابزاری (author instrumental) می نامید. هنری اهل گنت به خدا به عنوان نویسنده اصلی و واقعی اشاره می کرد و به نویسندگان انسانی، با عنوان نویسنده ثانوی که به عنوان نماینده عمل می کند اشاره می کرد. هر چند گاهی نویسندگان انسانی را نویسنده واقعی گرچه درجه دو می نامید.[12]
بر این نظریه نیز نقد های وارد است. طبق این نظریه شخصیت فرد مهلم به تعلیق در می آید اما در کتاب مقدس نشانه هایی از حضور شخصیت نویسندگان در فرایند نوشتن وجود دارد. کتابهای گوناگون کتاب مقدس شخصیت نویسندگان و سبک های آنها همچنین اندیشه ها دیدگاه ها و دعاهای ایشان را برای ما روشن میکنند.
در دوره ی معاصر و در الهیات کاتولیک راه حل هایی برای حل این موضوع ارايه گشته است. ام جی لاگرانگ M.J Lagrange الهام کتاب مقدس را نمونه ای ویژه از همکاری بین خالق و مخلوق معرفی می کند: خدا عمل را در نویسندگان پدید می آورد و در همان زمان آنان را واقعا آزاد می گذارد. خدا علت اصلی است و نویسندگان علت ابزاری، البته آزاد. الهام عطیه ای است که در آن خدا از طریق آن وارد عمل آزاد نویسنده میشود و آن عمل را به خود اختصاص می دهد، به نحوی که می توان نویسنده را ابزار خداوند نامید. اجازه دهید نظریه الهام ابزاری رو با آنچه در شورای دوم واتیکان اعلام داشتند به اتمام رسانیم:
خداوند برای تالیف این نوشته های مقدس، انسانهایی را برگزید و تمام استعداد های و توانایی های آنان را به کار گرفت، به نحوی که در حالی که او در آنان و از طریق آنان عمل میکرد، آنان به عنوان نویسندگان واقعی، هر آنچه را که مطابق خواست او بود می نوشتند و تنها همان ها را مینوشتند . البته باید توجه داشت که این تحلیل از الهام، از صورت های اولیه نظریه ابزاری دور شده و تا حدودی به الهام لفظی نزدیک است.
الهام به مفهوم املاء
این نظریه بیان میکند که خدا پیام خود را به نویسندگان کتاب مقدس دیکته کرده است، مانند زمانی که فرد نامهای را به منشی خود دیکته میکند. در کتاب مقدس عبارات متعددی وجود دارد که چنین نگرشی را تأیید میکند. این دیدگاه، بهویژه در کلیسای اولیه، حامیانی داشته است؛ برای نمونه، یوسبیوس باور داشت که کتاب مقدس توسط روحالقدس دیکته شده است. در همین راستا، جروم، الهیدان برجسته غرب نیز بیان میکند که روحالقدس این مطالب را بهواسطه رسولان الهام کرده است. با آغاز نهضت اصلاحات، نظریه املایی در میان پروتستانها رواج بیشتری یافت و در قرن هفدهم، به دیدگاه غالب در دوره ارتدوکسی پروتستان تبدیل شد. به عنوان مثال، جان کالون، یکی از اصلاحگران برجسته، به املای کتاب مقدس اشاره کرده و مینویسد:
روح القدس در الهام خود به انبیا و رسولان، تنها محتوای کتاب مقدس را و یا معنای کلمات را به آنها الهام نکرد تا آنان با اراده ی آزاد خویش این اندیشه ها را بر اساس کلمات و سبک خویش بیان کنند؛ بلکه در واقع، روح القدس تک تک کلمات و اصطلاحات را به آنان الهام و دیکته کرد. [13]
نقدهای نیز بر چنین جهان بینی حاکم است. به عنوان مثال اگر ما به چنین نگرشی باور داشته باشیم و بگوییم که خدا تمام کلمات کتاب مقدس را برگزیده و به نویسندگان الهام کرده است پس میباید یک یکپارچگی عمیقی بین تمام کتاب مقدس حاکم باشد ( که البته چنین نیست) زیرا اگر نگاهی کلی به کتاب مقدس بی اندازیم متوجه خواهیم شد کتاب مقدس از سبک ها گوناگونی نگارش بهر برده است و شاید چنین موضوعی دلیل شد
سوال جالبی جرارداوکالینز Gerald O’Collins الهیدان شهیر کاتولیک در کتاب خود بنام الاهیات بنیادین می پرسد:
آیا سبک روح القدس از زمانی که نامه های پولس نوشته شدند تا مدتی که اناجیل نوشته شدند تغییر کرد؟ اگر نویسندگان انسانی در فرایند نوشتن آنها نقشی واقعی نداشته باشند. علت ان تفاوت ها فقط می تواند این باشد که خدا به صورتی مرموز و دلبخواهی و بی دلیل شیوه اش را تغییر داده باشد [14]
اما با نگاهی کلی به این دو نظریه تا بدین جا ما با اشکالاتی روبرو هستیم. اگر واژه های کتاب مقدس به نویسندگان املا شده باشد و نویسندگان صرفا بلندگویی در دستان خدا بوده اند، پس دیگر نباید اثری از شخصیت و خصوصیات فردی نویسندگان و یا از ادبیات خاصی که محدود به انهاست در متون دیده شود. از سوی دیگر در کتاب مقدس آیاتی وجود دارد که میتواند نظریه الهام ابزاری و نظریه املایی را تایید کند اما همچنین آیاتی هست که هر دو نظریه فوق را نقض میکند، به عنوان مثال:
و در دمشق، شاگردی حنانیا نام بود که خداوند در رویا بدو گفت : ای حنانیا! عرض کرد خداوند لبیک! خداوند وی را گفت برخیز و به کوچه ای که آن را راست می نامند بشتاب و در خانه یهودا، سولس نام طرسوسی را طلب کن زیرا که اینک دعا میکند. و شخصی حنانیا نام در خواب دیده است که آمده بر او دست گذارده تا بینا گردد. حنانیا جواب داد که ای خداوند درباره این شخص از بسیاری شنیده ام که به مقدسین تو در اورشلیم چه مشقت ها می رساند و در اینجا از روسای کهنه قدرت دارد که هر که نام تو را بخواند او را حبس کند. خداوند وی را گفت برو زیرا که او ظرف برگزیده من است تا نام مرا پیش امت ها سلاطین و بنی اسراییل ببرد زیرا که من او را نشان خواهم داد که چقدر زحمت ها برای نام من باید بکشد اعمال رسولان فصل ۹ آیات ۱۰ تا ۱۵
همچنین میتوانید برای نمونه از عهد عتیق به کتاب ارمیا فصل ۱ آیات ۴ تا ۱۰ نگاهی بیاندازید.
4 کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
5 «پیش از آنکه تو را در رَحِم نقش بندم، تو را شناختم،
و پیش از آنکه به دنیا بیایی، تو را جدا کردم،
و تو را بر قومها نبی قرار دادم.»
6 آنگاه گفتم: «آه، ای خداوندگارْ یهوه، اینک من سخن گفتن نمیدانم، زیرا جوانی بیش نیستم!»
7 اما خداوند مرا گفت:
«مگو، ”جوانی بیش نیستم“،
زیرا نزد هر کس که تو را بفرستم، خواهی رفت،
و هرآنچه تو را امر فرمایم، خواهی گفت.
8 از ایشان مترس،
زیرا من با تو هستم تا رهاییات بخشم؛»
این است فرمودۀ خداوند.
9 آنگاه خداوند دست خود را پیش آورده، دهانم را لمس کرد. و خداوند مرا گفت: «اینک کلام خود را در دهانت نهادم. 10 بدان که امروز تو را بر قومها و حکومتها برگماشتم، تا از ریشه بَرکَنی و منهدم نمایی، هلاک کنی و سرنگون سازی، بنا کنی و غرس نمایی.»
این آیات به ما نشان میدهد که در جریان الهام نه تنها آگاهی کامل از نویسندگان رخت نمی بندد بلکه حتی آنان به گفتگو با خدا پرداخته اند. شاید امروزه اندک مسیحیانی را بتوان یافت که به نظریه املایی باو مند باشند به شکلی که معتقد باشند که کتاب مقدس از آسمان بر نویسندگان آن املا شده است (هر چند که از این مدل افراد هم داریم در جامعه مسیحی خودمان) هر چند هستند ایمانداران مسیحی که در قسمت های از کتاب مقدس املا شدن کلمات را فرضیه ای جدی تلقی میکنند اما چنین نگرشی را نسبت به تمام کتاب مقدس ندارند.
نظریات مختلفی در باب الهام وجود دارد. در این بخش، به یکی دیگر از این رویکردها میپردازیم. نظریه «الهام لفظی» بیان میکند که نه تنها پیام و معنا، بلکه کلمات کتاب مقدس نیز الهام شدهاند؛ به این معنی که خداوند تنها ایدهها را الهام نکرده، بلکه انتخاب دقیق کلماتی که نویسندگان برگزیدهاند نیز از جانب او بوده است. چنین دیدگاهی را میتوان در نوشتههای پدران کلیسا، مانند کلمنت اسکندریه و ایرنیوس، مشاهده کرد.
به عنوان مثال: کلمنت در تفسیر آیه دوم تمیوتاوس ۳:۱۵ می نویسد:
حروفی که ما را مقدس و الهی می سازند خود مقدس هستند، و در نتیجه بعضی از رسولان نوشته های که از این حروف و هجاهای مقدس پدید آمده اند یعنی متون مقدس را ملهم از خدا نامیده اند.[15] همچنین نشانه های از اعتقاد به الهام لفظی را می توان در آثار اوریجن و جروم نیز دید. [16]
با ورود جنبش پروتستان نظریه الهام نظری محبوبیت بیشتری یافت تا حدی که ماتیاس ملاتسیوس Matthias Flacius بر این باور بود که نقطه گذاری متن عبری عهد عتیق را نیز کار روح القدس می دانست.[17] در دوره های اخیر نیز الهی دانان مکتب پرینستون که معروفترین آنها را شاید بتوان بنجامین ورفیلد را نام برد که به دفاع از نظریه الهام نظری پرداخته انچه او در این مبحث گفته است را بطور خلاصه میتوانیم چنین بخوانیم:
کلیسا از ابتدا بر این باور بوده است که کتاب مقدس کلام خداست، به این معنا که کلمات – اگرچه انسانها آنها را نوشته اند و به نحوی انکار نشدنی نشانه های منشا انسانی را با خود دارند تحت تاثیر روح القدس نوشته شده اند؛ به نحوی که می توان انها را کلمات خدا نیز دانست. این مطلب همواره مورد پذیرش بوده است که تالیف مشترک به این مطلب اشاره دارد که هدایت و نظارت روح القدس شامل انتخاب کلمات توسط نویسندگان نیز میشودومحصول پدید آمده را از هر چیزی که با نوشته خدا بودن آن اثر تناقض داشته باشد حفظ می کند.[18]
طرفداران این نظریه در تاریخ کلیسا برای دفاع از دیدگاه خود استدلالهایی مطرح کردهاند. یکی از این استدلالها این است که اگر محتوای کتاب مقدس الهامی باشد، نمیتوان کلمات را غیر الهامی دانست؛ زیرا اندیشهها تنها از طریق کلمات بیان میشوند و این کلمات هستند که مفاهیم را منتقل میکنند. بنابراین، کلمات و اندیشهها از هم جدانشدنی هستند و اگر کلمات الهامی نباشند، الهامی بودن محتوای کتاب نیز دچار تردید میشود.
با این حال، این دیدگاه نیز با چالشهایی روبروست. بسیاری از نوشتههای کتاب مقدس نتیجه کار یک نفر نبوده، بلکه در طی زمان و تحت تأثیر افراد مختلف شکل گرفته است. این موضوع به پایههای نظریه الهام لفظی آسیب میزند، زیرا نویسنده مشخصی وجود نداشته که زندگی او تحت هدایت الهی باشد تا کلمات دقیق مورد نظر خدا را بنویسد. برخی پژوهشگران برای پاسخ به این چالش، نظریهای مطرح کردهاند که الهامی بودن را فقط به مؤلف نهایی متون کتاب مقدس اختصاص میدهد. بر این اساس، متونی که مؤلف نهایی از آنها استفاده کرده، اهمیت کمتری پیدا میکند.
با این وجود، این دیدگاه نیز از بنیاد ضعیف است؛ زیرا میدانیم که در بسیاری از موارد، خود انبیا و شاگردان نویسندگان نهایی متون نبودهاند. سخنان آنها پیش از ثبت شدن، بهصورت شفاهی بین مردم نقل شده است، مانند روایتهای شفاهی اناجیل. اگر الهامی بودن تنها به مؤلف نهایی محدود شود، در واقع سخنان مؤلف نهایی الهامیتر از سخنان اصلی پیامبر یا رسول تلقی میشود که این موضوع از نظر منطقی تناقضهایی را به همراه دارد.
عده ای از الهیدانان معاصر به تلفیقی ازنظرات موجود معتقد هستند یعنی باور دارند کتاب مقدس دربردارنده ی هر سه نوع الهام لفظی است یعنی بخشی از آن به شیوه املایی الهام شده است و بخش دیگر به شیوه ی ابزاری و بخشی نیز به شیوه مدیریت کلمات، اما بیشتر ایمانداران مسیحی که به الهام لفظی معتقدند، چه تنها به یک شیوه آن معتقد باشند و چه به تلفیقی از این شیوه ها ، همه کتاب را الهام شده و در نتیجه دارای اعتبار میدانند و به آن ایمان دارند.
در الهیات مسیحی، هر سه رویکردی که به الهام اشاره کردیم، در نهایت سه عنصر را تأیید میکنند: الهامی بودن واژگان، الهام کامل کتاب مقدس، و باور به بیخطا بودن آن. از دید برخی الهیدانان مسیحی، وجود اشتباهات و تناقضات در کتاب مقدس باعث شده تا الهامی بودن آن را به موارد خاصی محدود کنند. این دیدگاه به انگلیسی The Gradation of Scripture نامیده میشود. این نظریه بیان میکند که وقایع تاریخی نیازی به الهامی بودن ندارند یا ممکن است درجه الهامی کمتری داشته باشند، چرا که از نظر روحانی اهمیت کمتری دارند.
در مقابل، گروه دیگری از متخصصان الهیات معتقدند که اگر قرار است کتاب مقدس را الهامی بدانیم، باید کل آن الهامی تلقی شود. آنها استدلال میکنند که اگر درجهبندی الهام را بپذیریم، به مشکل تعیین معیارهای تفکیک بین عبارات الهامی و غیرالهامی برخورد میکنیم. این رویکرد، که همه کتاب مقدس را الهامی میداند، با عنوان نظریه الهام کامل شناخته میشود. کلیساهای شرقی و غربی، از کاتولیک تا پروتستان، همگی بر الهام کامل کتاب مقدس تأکید کردهاند.[19]
شورای ترنت اعلام داشت که تمام کسانی که الهامی بودن کتاب مقدس و را به صورت کامل و در تمام قسمت هایش تایید نکنند از کلیسا طرد خواهد کرد . در میان الهیدانان انجیلی نیز چنین بوده است، ورفیلد در دفاع از این نظریه می نویسد:
نه فقط قسمتی از کتاب مقدس، بلکه تمامی آن الهامی است. تمام بخش ها به طور یکسانی الهامی اند: اموری که با عقل می توان آنها را درک کرد به همان میزان الهامی اند که اسرار، مسایل تاریخی و علمی به همان میزان الهامی اند که مسایل ایمانی و آیینی؛ و کلمات نیز به همان میزان الهامی اندکه اندیشه ها . او ادامه می دهد که از همان ابتدا کلیسا به الهام کتاب مقدس باور داشته است تاکید میکند که این آموزه اعتقاد قوم خدا از روز رویش آن تا به امروز بوده است . حامیان چنین نگرشی معتقدند که شک در الهامی بودن یک کلمه از کتاب مقدس سرآغاز فرآیندی است که به شک در الهامی بودن کل کتاب مقدس منجر می شود.[20]
شواهد بسیاری از پدران کلیسا در دست است که نشان از باورمندی مسیحیان اولیه به چنین جهان بینی است. ایرنیوس یکی از با نفوظ ترین پدران یونانی زبان تاکید داشت که کتاب مقدس در تمامی بخشهایش روحانی است. گریگوری نیسا برادر گوچک باسیل کبیر از پدران کاپادوکیایی در تفسیر از دوم تیموتاوس ۳:۱۶ نوشت: این آیه به این معنی است که تمامی کتاب مقدس از روح القدس ناشی شده است. اوریجن و گریگوری نازیانزس ( که در الهیات شرق به گریگوری الهیدان معروف است) معتقد بودند که تاثیر روح القدس بی اهمیت ترین جزییات کتاب مقدس را نیز در بر می گیرد. اوریجن حتی پا را فراتر نهاده و بر این باور بود که حتی موارد نامناسب گرامری و سبک شناختی کتاب مقدس را نیز تحت هدایت روح القدس می دانست.[21] یوحنای زرین دهان یکی از برجسته ترین پدران در شرق بر این باور بود که هیچ چیز اضافه ای در کتاب مقدس وجود ندارد. به همین دلیل حوادث تاریخی و نام های ذکر شده در کتاب مقدس نیز از نظر روحانی دارای اهمیت می خواند او حتی درباره ی منشا الاهی درودهایی که پولس در رومیان ۱۶ به افراد مختلف می فرستد دو موعظه نوشت .
در نهایت با دیدگاه کارل بارت مواجه میشویم که بدون تردید یکی از بزرگترین الهیدانان قرن بیستم به شمار میآید. او به وجود عناصر ماورایی در کتاب مقدس اعتراف میکرد، اما در عین حال وجود خطا در آن را نیز میپذیرفت. از نظر بارت، خدا در کتاب مقدس سخن گفته و از آن به عنوان وسیلهای برای انتقال حقیقت به انسانها استفاده کرده است. بارت انجیل را مجرایی برای انتقال مکاشفه الهی به بشر میدید و کتاب مقدس را همچون شاهدی برای مفهوم خالق بودن خدا میخواند.[22]
تفکر بارت از دیگر معاصرانش عمیقتر به نظر میرسد. او کلام خدا را در واژههای پویا میدید و آن را نه به عنوان آموزهای ایستا، بلکه به عنوان یک واقعه زنده میشناخت. برای او، کلام خدا در عیسی مسیح به تحقق میرسید و مسیح خود مکاشفه شخصی خدا بود. بارت معتقد بود که تبدیل کلام خدا به یک موضوع ایستا که بتوان آن را تحلیل و بررسی کرد، اشتباه است. از نظر او، کلام خدا نه به عنوان موضوعی برای شناسایی، بلکه به عنوان عامل شناسایی که بر انسان تسلط دارد و بر او اثر میگذارد، به انسان میرسد. در نگرش بارت، کلام مکتوب یا اعلامشده خود به خود مکاشفه نیستند، بلکه کلماتی انسانی و خطاپذیرند که به مکاشفه خدا اشاره دارند.
برای کارل بارت کلام خدا یک واقعه محسوب می شود یعنی چیزی که اتفاق می افتد، او نمی تواند به سادگی کتاب مقدس را کلام خدا بخواند. به عقیده او کتاب مقدس تنها به این معنا کلام خدا محسوب می شود که بر تکلم خدا در گذشته شهادت می دهد و نیز اینکه خدا مجددا توسط آن امروز نیز سخن می گوید. شاید مثال معروف آن را شنیده باشید: مثال پیشنهاد ازدواج می تواند این نظر را توضیح دهد. به یک معنا پیشنهاد ازدواج یک واقعه محسوب می شود. هنگامی که دختر پاکت نامه را می گشاید، این نامه برای او به پیشنهاد ازدواج تبدیل می شود. اگر این نامه هرگز به دست آن دختر نرسد، به یک معنا هرگز به این دختر پیشنهاد ازدواج نشده است. اما به یک معنای دیگر، بدون توجه به اینکه این دختراین نامه را دریافت کند یا خیر، در واقعیت امر، این نامه یک پیشنهاد ازدواج است وحتی پس از مرگ آن دختر و کسی که به او پیشنهاد ازواج کرده است نیزاین نامه همچنان پیشنهاد ازدواج باقی می ماند. به همین شکل، کلام خدا هم واقعه تکلم خدا با ماست و هم مضمون این تکلم که در کتاب مقدس یافت می شود [23]
او در ادامه کامنت زیبایی دارد، می نویسد: بنابراین، اولا اگرچه می توان کتاب مقدس را کلام خدا خواند اما این انتساب فقط به عنوان ثانوی صحیح است، زیرا « کلمه اصلی خدا « مسیح است و کتاب مقدس «شاهد« کلام خداست و ثانیا از آنجا که کتاب مقدس فقط نتیجه کار نویسندگان جایزالخطاست، در آن خطا و اشتباه وجود دارد[24]
چنانچه پیش تر با هم بررسی کردیم، مسیحیانی که کتاب مقدس را کلام خدا می خوانند با تفاوت های که در نظریه های خود نسبت به بعضی موضوعات الهیاتی دارند اما در سه دیدگاه عموما با یکدیگر اشتراک نظر دارند: نخست، الهامی دانستن عبارات کتاب مقدس علاوه بر محتوای آن؛ دوم، اعتقاد به الهام کامل و پرهیز از ترجیح بخشی از کتاب بر سایر
بخش ها؛ و سوم، باور به خطاناپذیری و یا ( مصون از خطا بودن این کتاب ). آنچه ما از اصطلاح مصون از خدا بودن در این جا در ذهن داریم این می باشد که طبق این نظریه تمامی قسمت های کتاب عاری از خطاست و هیچ خطایی چه از نظر تاریخی و چه از نظر اخلاقی و اعتقادی در آن وجود ندارد.
در این بخش بصورت اجمالی به چند دیدگاه پرداختیم که زمینه را برای این پاسخ دادن و بررسی سوال اصلی ما مهیا میکند : آیا کتاب مقدس مصون از خطاست؟
در مقاله ی دیگر به این پرسش خواهیم پرداخت
پیمان سالار
[1] Augustine, On Christian Doctrine, II.12
[2] Summa Theologica, I-II, q. 109, a. 1).
[3] Athanasius. On the Incarnation. Translated by a religious of C.S.M.V., St. Vladimir’s Seminary Press, 1993.
[4] Schweitzer, Don. 2010. Contemporary Christologies: A Fortress Introduction. Minneapolis, MN: Fortress Press.
[5] Damsteegt, Gerard P. 1994. “The Inspiration of Scripture in the Writings of Ellen G. White.” Journal of the Adventist Theological Society 5, no. 1: 156
[6] Kirk, Alan. 2016. Q in Matthew: Ancient Media, Memory, and Early Scribal Transmission of the Jesus Tradition. Edited by Chris Keith. Vol. 564. Library of New Testament Studies. London; Oxford; New York; New Delhi; Sydney: Bloomsbury T&T Clark: An Imprint of Bloomsbury Publishing Plc; Bloomsbury.
[7] Peters, F. E.. The Voice, the Word, the Books: The Sacred Scripture of the Jews, Christians, and Muslims. United States: Princeton University Press, 2018.
[8] Ancient Christian Commentary on Scripture: Introduction and Biographic Information. 2005. Downers Grove, IL: InterVarsity Press.
[9] Augustine. On Christian Doctrine. Translated by D.W. Hunt, Prentice Hall, 1996
[10] Schweizer, Eduard. 1988. “Slaves of the Elements and Worshipers of Angels: Gal 4:3, 9 and Col 2:8, 18, 20.” Journal of Biblical Literature 107: 463.
[11] Holmes, G. F. 1880. “Scotus.” In Cyclopædia of Biblical, Theological, and Ecclesiastical Literature, 9:459. New York: Harper & Brothers, Publishers.
[12] Wright, R. K. McGregor. 2001. “The Mystery of Middle Knowledge.” Journal of Biblical Apologetics 2: 43.
[13] Puckett, David L. 2009. “John Calvin As Teacher.” Southern Baptist Journal of Theology Volume 13 13, no. 4: 44.
[14] O’Collins, Gerald. Rethinking Fundamental Theology. United Kingdom: OUP Oxford, 2011.
[15] Zehr, Paul M.. 1 & 2 Timothy, Titus: Believers Church Bible Commentary. United States: MennoMedia, 2010.
[16] Malherbe, Abraham J., and Everett Ferguson. The Pastoral Epistles: A Commentary on the Greek Text.
[17] Buss, Martin J. 1999. Biblical Form Criticism in Its Context. Vol. 274. Journal for the Study of the Old Testament Supplement Series. Sheffield: Sheffield Academic Press.
[18] Warfield, B.B. The Inspiration and Authority of the Bible. Philadelphia: Presbyterian and Reformed Publishing Co., 1948.
[19] A careful reading of my initial review in chapter 1 reveals that I do not call into question Enns’s own conviction that all of “the Bible is from God,” but I do question the viability of his attempt to hold to plenary inspiration while at the same time affirming that biblical writers unconsciously imbibed mythical stories and mistakenly thought
[20] Warfield, B.B. The Inspiration and Authority of the Bible. Philadelphia: Presbyterian and Reformed Publishing Co., 1948.
[21] Heine, R. E. (2010). Origen: Scholarship in the Service of the Church. United Kingdom: OUP Oxford.
[22] Jehle, Frank. 2019. “Intellectual and Personal Biography I: The Young Barth (1886–1921).” In The Oxford Handbook of Karl Barth, edited by Paul Dafydd Jones and Paul T. Nimmo, translated by Paul T. Nimmo and Paul Dafydd Jones, First Edition, 30. Oxford Handbooks. Oxford: Oxford University Press.
[23] Neoorthodox views of inspiration: The following statement summarizes neo-orthodoxy, or dialectical theology: “The Bible becomes the Word of God.” Two prominent theories are the existential view and the demythologizing view.
[24] Gibson, David. 2004. “The God of Promise: Christian Scripture as Covenantal Revelation.” Themelios 29, no. 3: 29.
1 Comment
سلام برادر پیمان گرامی،
بسیار لذت بردم از این مقاله بسیار غنی و پر برکت، لطفا بیشتر بنویسید.