هفت اصل اساسی کتاب مقدس درباره زنان
جولای 13, 2024ردیه ای بر شاهدان یهوه
سپتامبر 6, 2024“ما یک خدا را در تثلیث و تثلیث را در یگانگی عبادت میکنیم؛ نه اشخاص را با هم میآمیزیم و نه ذات را تقسیم میکنیم؛ زیرا یک شخص پدر است، دیگری پسر، و دیگری روحالقدس، اما الوهیت پدر، پسر، و روحالقدس یکی است.” ( اعتقادنامه اتاناسیوس برگرفته شده از متن لاتین)
برای سالها در فرقهای فعالیت کردهام که بعدها متوجه شدم یک بدعت تاریخی است. این فرقه پیرو ویلیام برانهام است و بر این باور است که او (برانهام) نبیای بود که خداوند در ایام آخر فرستاده تا کلیسای خود را برای بازگشت مسیح آماده سازد. بر اساس این نگرش، آموزه تثلیث به عنوان کفر تلقی میشود و آموزههای دیگر کلیسای حاضر نیز به شدت تحت نقد قرار میگیرند
در این مقاله، قصد دارم بررسی کنم که چرا نگرش این فرقه نسبت به آموزه تثلیث به طور کلی بدعتآمیز و نادرست است. این نگرش نه تنها از منظر تاریخی بلکه از منظر الهیاتی نیز به عنوان بدعتی جدی در نظر گرفته میشود و هیچگاه نمیتوان آن را به عنوان یک دیدگاه معتبر تاریخی یا الهیاتی پذیرفت. نگرش آنها به آموزه تثلیث به دلیل انحراف از تعالیم مسیحیت اصیل، به طور کامل نادرست و به عنوان بدعتی در تاریخ کلیسا شناخته شده است..
آموزه تثلیث (Trinitarian Doctrine) یکی از اصول بنیادین ایمان مسیحی است و بر اساس متون مقدس و تعلیمات کلیسای اولیه، به ویژه آموزههای آتاناسیوس (Athanasius) و آگوستینوس (Augustine) شکل نهایی خود را یافته است. این آموزه تأکید میکند که خداوند در سه شخص مختلف، اما در یک ذات واحد، متجلی است: پدر، پسر، و روحالقدس. انکار این آموزه و تعریفهای آن در فرقه پیرو برانهام، نه تنها نادرست است بلکه به عنوان یک انحراف جدی از تعالیم اصلی مسیحیت و بدعتی فکری شناخته میشود.
بررسی این مقاله به طور خاص بر مفهوم ازلیت پسر (Eternal Sonship) و تعریف آیات مربوطه تمرکز خواهد داشت. با خوانش صحیح آیات ابتدایی انجیل یوحنا، به وضوح نادرستی نگرش این فرقه نسبت به آموزه تثلیث مشخص خواهد شد. آیات ابتدایی یوحنا (یوحنا ۱:۱-۱۴) به وضوح به ازلیت و اولوهیت پسر اشاره دارند و نشان میدهند که این نگرش انحرافی به هیچ وجه نمیتواند به عنوان دیدگاه صحیح مسیحی پذیرفته شود.
در این مقاله، به تحلیل و نقد آموزههای این فرقه پرداخته و دلایل نادرستی نگرش آنها به آموزه تثلیث را بررسی خواهیم کرد. همچنین، با ارجاع به متون مقدس، تفسیرات پدران کلیسا، و تاریخچه الهیات مسیحی، و همچنین تحلیل آیات انجیل یوحنا، نشان خواهیم داد که چرا آموزه تثلیث به عنوان یک اصل بنیادین ایمان مسیحی باید مورد تأکید قرار گیرد و چرا نگرشهای انحرافی نسبت به آن، به طور کامل نادرست و بدعتآمیز هستند.
به دلیل گستردگی و تنوع نگرشهای نادرست این گروهها، نمیتوان در یک مقاله کوتاه تمامی دیدگاههای غلط و فاحش آنها را بررسی کرد. از این رو، این مقاله تنها به برخی جنبههای کلیدی و قابل توجه از بدعتها و نوآوریهای آنان خواهد پرداخت و تلاش خواهد کرد تا دلایل نادرستی این دیدگاهها را روشن کند.
الهیات جماعتی که خود را کلیسای ایران می خوانند:
فرضیه اول : تنها یک خدا وجود دارد؛ پدر (ملاکی ۲:۱۰ ؛ ۱ قرن ۸:۶ ).
فرضیه دوم: عیسی خداست (یوحنا ۸:۵۸؛ تیتوس ۲:۱۳).
نتیجه گیری: عیسی پدر و روح القدس است؛ عیسی دو طبیعت دارد؛ در طبیعت الهی ( پدر و روح القدس) است ودر طبیعت انسانی پسر خداست ( این یکی از اصلی ترین خطاهای فاحش این نگرش تلقی میشود که در ادامه به آنها خواهم پراخت)
بصورت کلی آنچه این بدعت قدیمی به آن معترف است فرنودی است که در شوراهای جهانی به آن بصورت مبسوط پاسخ داده شده است اما ما در اینحا سعی داریم که این بدعت قدیمی که سعی در تشویش کلیسا را دارد را با هم بهتر بشناسیم و پاسخی به آن بدهیم. فراموش نکنیم که ایرنیوس اولین الهیدان قرن دوم به زیبایی نوشت:
کذب؛ هیچ گاه در برهنگی و بدشکلی اش افشا نخواهد شد؛ لکن با نیرنگ در جامعه های دلربا پوشانده شده تا برای بی تجربگان؛ حقیقی تر از حقیقت نیز به نظر برسد[1].
مکتبِ ” مدالیستی“ (modalistic Monarchianism) در شکل اولیۀ خود شاخهای برآمده از ناستیسیزم (Gnosticism) در بخش غربی آسیای صغیر بود که پیدایش آن را در اواخر سدۀ دوم مسیحی دانستهاند. چنانچه از آثار ترتولیان و هیپولیتوس برمیآید، شخصیتهای اصلی این مکتب در دوران ابتداییِ آن، پراکسهاس (Praxeas) و نوئتس ازمیری بودند. این مکتب در نهایت، توسط سابلیوس بود که ساختار نظاممند و فلسفی بهخود گرفت، و این به شیوع سابلیانیسم (Sabellianism) در شرق و غرب انجامید. البته، پدران لاتیتی در غرب، این بدعت را بیشتر پتریپسیانیسم (Patripassianism) مینامیدند. آنچه انواع و گونههای مختلف این مکتب الهیاتی را باهم متفق میساخت و میسازد، انکار هرگونه تمایز اقانیم در ذات الوهیت است. برمبنای دیدگاه مدالیستی، خدا وجودی یکتا و مطلقاً تنها است، و لذا تمایز قائل شدن بین پدر و پسر در ذات خدا، کفر و پرستش دو خدا بهشمار میآید. به نظر میرسد که چنین بدعتی در اصل ناشی از برداشتِ اغراقآمیز شایع در بین طرفداران این دیدگاه الهیاتی، در رابطه با یکتا بودن ذات الوهیت باشد. سابلیَنها، از آنجا که تحتتأثیر فلسفههای ساختۀ دست بشر، هرگونه چندگانگی در وجودِ سرمدی خدا را نادرست دانسته و ردّ میکردند، حاضر به پذیرش آموزۀ تثلیث که ادراک کلیسا از خدا بهعنوان حقیقت است، نبودند. آنچه ادراک کلیسا را در برابر این تعالیم قرار میداد، این حقیقت بود که خدا در ذاتِ سرمدی خودْ، هرچند یکتاست، امّا تنها نیست.
برای اینکه نگر غلط این گروه را بهتر بشناسیم باید با مفاهیم و معانی که برای هر کدام از اقانیم قایل هستند آشنا شویم. هرچند که هر زمانی که خود را در خطر احساس کنند معانی و تعاریف خود را تغییر می دهند اما بصورت کلی زمانی که مثلا به پسر اشاره میکنند اشاره انها به طبیعت انسانی عیسی است. به همین شکل زمانی که به کلمه خدا و پدر و روح القدس اشاره میکنند اشاره آنها به طبیعت الهی عیسی است.
تقریبا همه بدعت های غیر مسیحی به اشکال مختلف و روش های خود الوهیت پسر را که پولس رسول آن را سر دینداری میخواند انکار میکنند. در نتیجه افرادی که چنین باوری دارند را غیر مسیحیان به عنوان مسیحی تلقی میکنند. باید بیاد داشته باشیم که در این بدعت کهنه عیسی هم خدای پدر است و هم پسر خدا و با چنین بینشی است که آنها میتوانند اعلام دارند که عیسی خداست به عنوان پدرو جوهر پدر.
این گروه بر این اساس که عیسی در ذات الهی خود همان پدر است میتوانند اعتراف کنند که او اول و آخر است؛ او از ازل بوده است؛ و او را در جایگاه خالق قرار می دهند؛ اما هیچ کدام از این خصوصیت ها به عیسای تعلق ندارد که پسر است ! این نکته باید روشن باشد که دراین نوآوری قرن بیستم که بدعتی کهنه است همیشه پدر نماینده ماهیت الهی عیسی است؛ در حالی که پسر نماینده ماهیت غیر الهی انسانی عیسی است. از این رو خدا از منظر واحدی تعریف میشود : فقط پدر خداست ( یعنی طبیعت الهی عیسی). بنابراین: تایید یگانگی الوهیت مسیح صرفا یک ابهام معنایی است و منظور از پسر خدا در درجه اول به انسانیت ( ماهیت انسانی) عیسی اشاره دارد نه به اولوهیت او و میوه ای که این تفکر دارد واضح است: پسر قبل از شکل گیری در رحم مریم وجود نداشته است و نمی توان او را ازلی دانست.
جان پترسون ( John Paterson) الهیدان مودالیست در این باره چنین می نویسد:
زمانی که ما میگوییم عیسی هم خدا و هم انسان است معنی که در پس این جمله وجود دارد این است : او هم پدر و هم پسر است[2].
او ادامه میدهد : او( عیسی ) به عنوان پدر خداست؛ به عنوان پسر انسان است.
بر اساس چنین پنداری زمانی که در متون مقدس؛ عیسی خدا خوانده شده است ( یوحنا ۸:۲۴ ؛ یوحنا ۸:۵۸ ؛ یوحنا ۲۰:۲۸ تیتوس ۲:۱۳ ) با عیسای طرف هستیم که نقش پدر را بازی میکند؛ به همین دلیل است که از او به عنوان خدا و خداوند سخن به میان می آید. و زمانی که متون مقدس به عنوان مثال از تشنگی او سخن می گویند یا چه کسی مرا لمس کرد؟ اشاره به انسانیت عیسی دارند.
انکار تجسم خدا در مسیح
آموزه تاریخی و اساسی تجسم خداوند جلال عیسی مسیح جوهر انجیل خوانده شده است؛ زیرا در این رسالت خدا در مسیح انسان می شود و خدای پسر انسان می شود (یوحنا ۱:۱۴).
کتاب مقدس به وضوح نشان می دهد که پسر داوطلبانه به ماهیت (شکل) یک انسان تبدیل می شود ( فیلیپیان ۲:۶). این در حالی است که در این بدعت که نام های متعددی دارد (یگانه انگاران؛ برانهانست ها؛ تنها عیسی و …..) تجسم خدای پسر انکار می شود.
این واقعیت که تجسم خدای پسر در چنین نگرشی انکار میشود جای تعجب ندارد زیرا چنین بدعت خطرناکی نمی تواند درک و بینش دقیقی از کار خدا در راز تجسم داشته باشد. تجسم خدای پسر در تمامی تاریخ کلیسا نه فقط در شورای نیقیه وکالسدان بلکه پدران پیش از نیقیه بر آن تاکید جدی داشته اند؛ آیگناتیوس انطاکیه؛ پولیکارپ ایرنیوس و ترتولیان و …. این واقعه مهم را یکی ازاصلی ترین فلسفه های مسیحی خوانده اند. سوالی که هیچ یک از این بدعت گذاران قادر به پاسخ دادن آن نیستند این است که چرا در تمامی نوشته های که به عنوان (Apostolic Fathers) معروف هستند تجسم؛ اولوهیت عیسی و باور به آن همیشه تایید شده است؟ و هر خواننده هوشیاری می دارند که این کتب همگی قدیمی ترین نوشته های مسیحی بعد ازعهد جدید می باشند.
با فرض اینکه خدا تک شخصی است ( که صرفا به عنوان پدر وجود دارد) باور به ازلیت پسر رد می شود؛ از این رو استدلال آنها این است که این پدر بود که به منظور رستگاری پایین آمد و جسم پوشید[3]. در نتیجه: این الهیات مفهوم کتاب مقدسی و تاریخی تجسم را که همیشه در کلیسا مشخص بوده است را تحریف میکند که یوحنا می گوید:
Καὶ ὁ λόγος σὰρξ ἐγένετο καὶ ἐσκήνωσεν ἐν ἡμῖν.
Καὶ (و) ὁ λόγος (کلمه) σὰρξ ἐγένετο (انسان شد) καὶ (و) ἐσκήνωσεν ἐν ἡμῖν (میان ما خیمه زد یا ساکن شد).
می بینید خدا در مسیح انسان میشود! او لباس جسم نمی پوشد ( که باور ناستیک ها و مودالیست ها بوده است) او انسان میشود!
آنچه یوحنا تلاش دارد به مخاطبین خود در این آیه بگوید تایید این واقعیت است که او (پسر) خیمه ما میشود (نگاه کنید به خروج ۳۳ آیات ۷ تا ۱۱ ).
فعل ἐγένετο که به فارسی (انسان شدن) ترجمه میشود در تایید این اصل که عیسی (در کیستی خود؟ کیست؟ )آمده است یا به زبانی ساده تر پولس می نویسد :
και ομολογουμενως μεγα εστιν το της ευσεβειας μυστηριον Θεος εφανερωθη εν σαρκι εδικαιωθη εν πνευματι ωφθη αγγελοις εκηρυχθη εν εθνεσιν επιστευθη εν κοσμω ανεληφθη εν δοξη
به واقع که راز دینداری عظیم است؛ که خدا در جسم ظاهر شد….. این در حالی است که در ترجمه هزاره نو بر خلاف ترجمه قدیم فارسی کلمه خدا دیده نمی شود و نوشته است : او درجسم ظاهر شد اول تیموتائوس ۳:۱۶
انکار تمایز در میان اشخاص اولوهیت
همانطوری که بسیاری از الیهدانان مسیحی اشاره داشته اند آموزه مهم مسیح شناسی در میان این گروه به انحراف کشیده شده است زیرا در پی افسانه های رفته اند که هیچ جای در کتاب مقدس و تاریخ کلیسای مسیح نداشته است. به عنوان مثال اگر عیسی یک شخص از جانب پدر نیست، او بین چه کسی وساطت میکند؟ در باور این گروه؛ به هیچ عنوان نمیتوان بین پدر و پسر تمایز قایل شد چرا؟ زیرا اگر تمایزی بین انها صورت داشته باشد عیسی باید زیر دست پدر باشد (Subordinate ) و خدای کوچکتری از پدر!! در نتیجه؛ پسر نمیتواند در اولوهیت هم طراز با پدر باشد چرا؟ زیرا خدا تنها یکی است! این در حالی است که ما در کتاب مقدس دایمأ تمایز پدر و پسر را می بینیم از همان ابتدای انجیل یوحنا چنین اصلی اشاره شده است:
اجازه دهید که نقل قولی مستقیم از یکی ازمعلمین این گروه رو با هم بخوانیم :
اکنون به بخش دوم آیه میرسیم. «و کلام خدا نزد خدا بود.» منظور از خدا، همان خدای یکتاست و نه شخص اول تثلیث اقدس! در ترجمه ی فرانسوی کرامپون آمده:«کلام در خدا بود.» برخی به اشتباه «با خدا» ترجمه کردهاند. کلام خدا نزد خدا بود، همانگونه که کلام هر انسان را باید نزد خودش جستجو کرد، نمیشود کلام من با من یا در کنار من باشد. کلام من مربوط به خودم است و شخصیتی مجزا از من نیست. کلام من به من تعلق دارد و به من وابسته است. پس کلام، کلامی است که به خدا تعلق دارد و از آنِ خداست [4].
هرچند که این گروه اصرار دارند که نه Jesus Only هستند نه یگانه انگار و نه برانهامیست اما برای خواننده آگاه پر و واضح است که این تفسیر غلط از کجا می آید؛ این دقیقا باوری است که پاراکسیس و سابلیوس تعلیم میدادند که امروزه هم یگانه انگاران به شخص دوم تثلیث دارند (که او را در فکر خدا تقسیر میکنند؛ برای انها عیسی تنها یک نقشه در ذهن خدا بوده است و تا قبل از شکل گیری او در رحم مریم وجود نداشته است!).
چنین معلمانی هستند که نه خود میدانند چه تعلیم می دهند نه سواد کافی دارند که تاریخ کلیسا و متون مقدس را بخوانند تا مرتکب چنین تعالیمی نشوند؛ البته به قول جیمز وایت؛ از شاگردان نوئتس ازمیری و سابلیوس و پراکسیس ها غیر از این هم توقعی نیست؛ بیخود نبود که ترتولیان؛ انها را پدر بدعت گذاران خوانده بود. زمانی که تاویل چنین افرادی ازکتاب مقدس و تاریخ کلیسا و نظام های مسیحی را می شنوید متعجب می شوید که به معنی واقعی کلمه چیزی از تاریخ و نگرش های پدران نه مطالعه کرده اند و نه حتی از نظام های الهیات مدرن چیزی در چنته دارند.
انجیل یوحنا ۱:۱
Εν αρχη ην ο λογος και ο λογος ην προς τον Θεον και Θεος ην ο λογος.
Εν αρχη (در ابتدا) ην ο λογος (کلمه بود) και ο λογος ην προς τον Θεον (و کلمه نزد خدا بود) και Θεος ην ο λογος ( و کلمه خدا بود).
اگر دقت کنید در این آیه کلمه (Logos) از خدا متمایز شده است (کلمه نزد خدا بود) و در عین حال با او یکی انگاشته شده است ( کلمه خدا بود) می بینید، کلمه به لحاظ شخص از پدرمتمایز می باشد اما با او همذات است.
اگر ترجمه لفظ به لفظ یونانی را بدون رعایت قواعد و دستور زبان مقصد بخواهیم ترجمه کنیم خوانش ما چنین خواهد بود:
در ابتدا بود کلمه و کلمه بود با خدا و خدا بود کلمه
جلوتر توضیح خواهیم داد چه اهمیتی دارد چنین نکته ای!
και ο λογος ην προς τον Θεον
(و) کلمه نزد خدا بود.
نوشته اند : برخی به اشتباه «با خدا» ترجمه کرده اند! زیرا ایشان ارادت زیادی دارند که ترجمه خودشان « کلام در خدابود«
را به مخاطبین خود تفهیم کنند. چنین فرنودهای که اساسی جز تفکر انسانی ندارند هرگز در تاریخ کلیسا بی پاسخ نمانده است و ما هم اینجا کمک میکنیم که این دوستان به درک درستی از این آیه مهم نائل شوند!
در این شکی نیست که مودالیست ها تلاش خود را میکنند تا در ذهن مخاطبین الهیات خود را جا بیاندازند حال به هر شکلی!
اما کلام خدا و اپولوجی مسیحی جوابی بس روشن برای چنین نو آوری ها دارد. برای چنین بدعتی سه استدلال مطرح میکنیم:
- پدر همیشه در رابطه با پسر تعریف میشود و این اصل اساسی در اپولوجی پدران بوده است
- پدر و پسر جاودانی می باشند زیرا پیش از بنای جهان بوده اند (یوحنا ۱۷:۵) (عبرانیان ۱:۲) کولسیان ۱: ۱۵ و ۱۶)
- در نتیجه پدر و پسر پیش از بنای جهان در رابطه با هم بوده اند (پس اکنون ای پدر، تونیز مرا در حضور خویش جلال ده به همان جلالی که پیش از بنیاد عالم نزد تو داشته ام).
ترتیب کلمات در یونانی معمولاً برای تأکید به کار میرود. به عنوان مثال، در یوحنا ۱:۱، عبارت
καὶ θεὸς ἦν ὁ λόγος نشاندهنده تأکید بر θεὸς(خدا) است. این ترتیب نشان میدهد که ὁ λόγος(کلمه) موضوع جمله است و θεὸς (خدا) به جلو منتقل شده تا بر ذات یا کیفیت آن تأکید شود. فقدان τὸ ἄρθρον در θεὸς مانع از شناسایی ὁ λόγος با θεὸς (پدر) میشود و نشان میدهد که عیسی مسیح تمام صفات الهی را داراست اما او پدر نیست.
ساختارهای مختلف یونانی به صورت زیر ترجمه میشوند:
καὶ ὁ λόγος ἦν ὁ θεός
«و کلمه خدا بود» (سبلیانیسم). که از بدعت های آشکار قرن دوم سوم تلقی میشود
καὶ ὁ λόγος ἦν θεός
«و کلمه خدایی بود» (آریانیسم). پدر بدعت گذاران در تاریخ کلیسا شخص آریوس بوده است (که بینش آریانیزم با نام او پیوند خورده است)
καὶ θεὸς ἦν ὁ λόγος
«و کلمه خدا بود» (ارتدوکسی). الهیات راست دین مسیحی که در متن کلام دیده میشود و دایماً توسط پدران در شرق و غرب بر آن صحه گذاشته شده است.
عیسی مسیح خداست و تمام ویژگیهای الهی پدر را داراست، اما او شخص اول تثلیث نیست. این موضوع به طور مختصر در καὶ θεὸς ἦν ὁ λόγος تأیید میشود [5]
یکی از اساسی ترین متونی که این افراد قادر به پاسخ گویی آن نیستند مقدمه انجیل یوحنا است که اگر با قرائت آنها به متن نگاه کنیم باید آیات را تغییر دهیم، چنانکه دانیال والس می نویسد خوانش این گروه باید یا لیست اول باشد یا دوم:
καὶ ὁ λόγος ἦν ὁ θεός
«و کلمه خدا بود» (سبلیانیسم)
καὶ ὁ λόγος ἦν θεός
«و کلمه خدایی بود» (آریانیسم)
با الهیاتی که شخص دوم تثلیث همان پدر باشد خوانشی بهتر از این نخواهید داشت، تنها یک مشکل با چنین خوانشی وجود دارد: متن یوحنا نیست؛ و متن انسان است، انسانی که تلاش دارد همه چیز را با آرای خود یکی کند تا الهیاتی که مایل است را از متن استخراج کند.
آنها که به من بخشیده ای با من باشند همان جا که من هستم تا جلال مرا بنگرند، جلالی که تو به من بخشیده ای زیرا پیش از آغاز جهان مرا دوست می داشتی؛ یوحنا ۱۷:۲۴
پیش تر فرنود یوحنا ۱: ۱ را مطرح کردیم که در آن ( خدای پسر) و متکلم ( خدای پدر) با هم تعریف می شوند در حالی که تمایز آنها کاملا مشهود است. GEORGE R. BEASLEY-MURRAY استاد الهیات در دانشگاه (Southern Baptist) و متخصص متون یوحنا در این باب می نویسد:
πρὸς τὸν θεόν به معنای «در حضور خدا، یا «در مشارکت خدا» (اول یوحنا 1: 2-3) ، یا حتی (همانطور که بند بعدی نشان می دهد) “در اتحاد با خدا”. καὶ θεὸς ἦν ὁ λόγος: θεός ترجمه می شود، این نشان می دهد که یوحنا با هدایت روح به شکل دقیقی از کلمه Logos استفاده کرده که اولوهیت کلمه در آن گنجانده شده باشد و در عین حال تمایز آن با خدا θεός نیزمشهود باشد[6]
در این آیه کلمه صادر میشود ( از متکلم آن که پدر است )
نتیجه می گیریم که کلمه دررابطه با متکلم است (یوحنا ۱۷:۵)
و کلمه و متکلم از هم متمایز اند. که در نص صریح کلام بارها بر آن تاکید شده است.
از آنجا که این بدعت فکری یکی از فرضیه های که در الهیات مودالیستی خود دارند سوءاستفاده کردن از آیات کلام خداست؛ و از آنجا که فراز پیش مقدمه یوحنا را انتخاب میکنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند در اینجا سعی خواهیم کرد که تأویل صحیح از آیه فوق را داشته باشیم: باشد که بیاموزند!
انجیل یوحنا ۱:۱
آیه فوق از کهن ترین نسخه به جا مانده از انجیل یوحنا اقتباس شده است که به نام اختصاری P66 شناخته می شود[7]
Ἐν ἀρχῇ ἦν ὁ λόγος, καὶ ὁ λόγος ἦν πρὸς τὸν θεόν, καὶ θεὸς ἦν ὁ λόγος
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.
این آیه در ترجمه فارسی خوانشی چنین دارد که صحیح می باشد. اما برای تاوئل ما بهتراست از فرمت یونانی آن بهره بیشتری ببریم تا خوانندگان به پوچی دیدگاه این بدعت بیشتر واقف شوند. دوستانی که به زبان های باستانی مسلط هستند آگاه هستند که قواعد و گرامر آنها با زبان مدرن ما فرق دارند. به عنوان مثال؛ در فارسی همیشه اسم قبل از صفت می آید؛ شهر زیبا در این جمله کامل؛ شهر اسم و زیبا صفت آن است این درحالی است که در انگلیسی برعکس آن است the beautiful city معنی کامل دارد این در حالی است که اینجا صفت اسم ما قبل از اسم قرار گرفته است؛ اما در زبان یونانی هم فرق های دیگری وجود دارد. مثلا در این آیه فوق که بالا نگاشته شده است با یک فعل روبرو هستیم که سه بار تکرا شده است ἦν (بود) این آیه بیش از ۶۷۱ بارمتفاوت میتواند نوشته شود و معنی آن با معنی که ما داریم فرق نکند!! این ژزف بودن زبان یونانی را می رساند. این نشان میدهد که زبان یونانی قواعد زبانهای مدرن را پیروی نمی کند و گرامر خاص خودش را دارد. نکته ای که حائز اهمیت است که درک کنیم این است: یک یونانی زبان این آیه را حتی اگر به این شکل بنویسیم : بود ابتدا و خدا نزد کلمه بود و کلمه بود و بود. معنی آن برای او دقیقا معنی ترجمه فارسی ما خواهد بود. میبینید؛ این که برای ذهن یک شخص یونانی این پر و واضح است که فعل ἦν (بود) در رابطه با اسم ὁ λόγος تعریف میشود و هیچ الهیاتی جز آنکه از پیش تعریف کردیم بر آن حاکم نیست (کلمه از خدا متمایز است ) زیرا θεόν (خدا) از کلمه (λόγος) متمایز است؛ کلمه نزد خدا خوانده شده (کلمه نزد خدا بود) و کلمه خدا بود (پس میبینم که کلمه با خدا یکی انگاشته شده است اما از او متمایز است). این زیبایی کلام خداست.
هر یک ازاصطلاحات ارائه شده در بالا مفاد غنی را در خود دارند و در ادامه خواهیم دید که هر واژه فرهود این زعم که کلام خدا؛ الهام خداست، و بر الوهیت خدای پسر ( شخص دوم) تاکید دارند.
در یوحنا ۱:۱ کلمه “کلمه” در هر سه عبارت وجود دارد و هر بار با حرف تعریف “ο” که به عنوان حرف تعریف معین در یونانی عمل میکند) آمده است که نشان میدهد “کلمه” به عنوان یک نام خاص مورد استفاده قرار میگیرد. همانطور که یوحنا در مکاشفه ۱۹:۱۳ میگوید، “نام او کلمه خداست.” در عبارت دوم از یوحنا ۱:۱، “خدا” نیز با حرف تعریف معین آمده است، اگرچه در ترجمه انگلیسی به آن اشارهای نشده است. این حرف تعریف نشان میدهد که “خدا” نیز به عنوان یک نام خاص در نظر گرفته شده است. اما در عبارت سوم، “خدا” بدون حرف تعریف آمده است.
در متن یونانی، این عبارت به این شکل ترجمه میشود: “و خدا بود کلمه.” چون “کلمه” حرف تعریف دارد و “خدا” ندارد، “کلمه” به عنوان نهاد جمله قرار میگیرد. بنابراین در ترجمههای انگلیسی میخوانیم: “و کلمه خدا بود.” نبودن حرف تعریف با “خدا” باعث شده است که برخی تصور کنند که “کلمه” برابر با “خدا” نیست. آنها میگویند که “کلمه” یک شخصیت برجسته در حکومت خدا است، شاید بالاترین در میان مخلوقات خدا و ممکن است نزدیکترین به خدا از نظر قدرت باشد، اما “کلمه” الهی نیست. اگر “خدا” حرف تعریف داشت، واضح بود که این عبارت با فعل ربطی بیانگر برابری بین “کلمه” و “خدا” است[8]
در ابتدا کلمه بود
در ابتدا باید برای همه ما واژه ی آشنای باشد؛ تقریبا تمامی دانشمندان آن را اشاره ای به واقعیت پیدایش ۱:۱ قلمداد می کنند
در ابتدا خدا آسمان ها و زمین را آفرید ( پیدایش کار خلقت خدا را معرفی میکند ) و یوحنا ۱:۱ (کار نجات خدا را معرفی می کند).
الیهدان ممتاز عهد جدید در تأویل از آیه فوق چنین می نویسد: D.A Carson
واژه یونانی که اینجا (ἀρχῇ)( آرخه) آمده است (ابتدا) اغلب به معنای منشاء خوانده شده است که در واژه نامه جامع و پژوهشی Walter Bauer تصدیق شده است [9] .و در نور آیه سوم آن زمان فعل روش تر میشود (همه چیز به واسطهٔ او آفریده شده … او ادامه می دهد او قبل از منشاء هر چیزی بوده است[10]). کارسن مبحث عمیقی را مطرح می کند :
فعل ἦν که در فارسی (بود) ترجمه می شود فعل ناقص از سوم شخص مفرد است در کانتکسی که یوحنا از آن بهره برده است که شکل ساده آن (eimi) میباشد به معنی هستم. اما شکل فعل ما اینجا ἦν گذشته استمرای است که یوحنا در آیات اول از بهره برده است.
در ابتدا کلمه بود، و کلمه با خدا بود وکلمه خدا بود
همان در ابتدا با خدا بود،… در او حیات بود، و حیات نور انسان بود.
یوحنا مکرراً از دو فعل استفاده میکند تا چیزی شبیه یک تضاد ایجاد کند به عنوان مثال در فراز یوحنا ۸:۵۸
عیسی به ایشان گفت : آمین آمین به شما می گویم، پیش از آنکه ابراهیم باشد (که شکل دوم فعل است) من هستم (شکل اول فعل). به زبان ساده تر زمانی که یوحنا از دو فعل در یک کانتکس استفاده می کند فعل ἦν به چم وجود (Existence) تلقی می شود.
در نتیجه : استنباط او این است که یوحنا هم این مهم را به خوبی به خوانندگان هوشیار خود تاکید میکند که (که سرشت او از ایام ازل بوده است؛ نگاه کنید به میکاه ۵:۲). پیش از آنکه چیزی پدید آید، کلمه وجود داشت؛ کلمه بوده است قبل از اینکه چیزی بوده باشد! هر چقدر هم تخیلی در بینش خود باشید نمی توان نقطه ای در زمان پیدا کرد که بتوان با آریوس موافق بود که براین تاکید می ورزید که زمانی بوده است که او نبوده است [11].
همسو با چنین بینشی؛ Murray,Harris استاد متون اولیه پروفسور عهد جدید نیز در تفسیر یونانی خود از انجیل یوحنا چنین برآورد میکند: اصطلاح Ἐν ἀρχῇ که در کتاب امثال فصل ۸:۲۳ در ترجمه (LXX) نیز به کار رفته است که ترجمه یونانی عهد عتیق بوده است ترجمه דָּבָר (dābār) واژه ی در عبری است که بصورت کامل معنی ازلیت را دارد که در نور آن؛ درک یوحنا ۱:۱ و ترجمه ای جز «ازل« بر آن حاکم نیست؛ [12].
خواننده هوشیار فراموش نمی کند که مقصود مقدمه یوحنا در درجه اول چیست! هدف او معرفی این صحتِ متعال و ژرف است که کلمه کیست ؟!
از آیه ۱ تا ۱۸ در مقدمه یوحنا در مورد کلمه می گوید! حال سوال اینجاست چرا او تلاش دارد در ابتدای داستان فدیه و نجات که قرار است آن را برای جهان بنگارد از اصطلاح « کلمه» استفاده می کند؛ او در تلاش برای برقراری چیست ؟
یونانی ها برای تبیین فلسفی خود در مورد عملکرد جهان از واژه لوگاس استفاده می کردند. لوگاس یا همان »کلمه» برای آنها یک نیروی نظم دهنده و غیر شخصی اما بسیار اساسی و مهم بود. این مهم در عهد عتیق و برای یهودیان نیز از اهمیت بالایی برخوردار بود خوانش مزامیر ۳۳: ۶ اینچنین است : به کلام خداوند آسمانها ساخته شد، و همه لشکرآنها به دَمِ دهان او
برای قرن ها قبل از تولد مسیح متکلمان و متفکران یهودی در عباراتی مانند » کلام خداوند» »حکمت خدا » به مفهومی شخصی و نه الزاماً انتزاعی اشاره می کردند. اما یوحنا در مقدمه انجیل خود بینشی بس عمیق تر از مفهوم لوگاس داشته است. در ادامه خواهیم دید او از لوگاس به به عنوان یک نام استفاده میکند و نه صرفا یک توصیف [13].
کلمه نزد خدا بود
در بخش دوم آیه: کلمه نزد خدا بود και ο λογος ην προς τον Θεον در ترجمه NRSV که شاید دقیق ترین ترجمه لفظ به لفظ انگلیسی باشد خوانشی آین چنین دارد: And the Word was with God که به ظن ما معادل صحیح فارسی آن دو مدل خواهد داشت :
- کلمه با خدا بود
(یا )
- کلمه در فرگاه خدا بود
و دریافتیم که کلمه؛ جاودانی و ازلی خوانده شده است به همین سو آیه فوق به سادگی به ما می گوید که کلمه در فرگاه پدر یا در حضور پدر بوده است. دقت می کنید اینجا مفهوم بود بشدت کلیدی است که پیشتر به آن پرداختیم (کلمه با خدا یا در فرگاه خدا بود بود بود ) دقیقاً چه زمانی این بودن اتفاق افتاده؟ (پیش از بنای جهان و به زبانی ساده تر در ازلیت یوحنا ۱۷:۵).
به همین سان دکتر جیمروایت می نویسد: نگرشی که یوحنا سعی دارد مخاطبین خود را از آن آگاه کند این حقیقت گرانمایه می باشد که کلمه بصورت ازلی صورت به صورت با خدا بوده است (“Ὁ λόγος ἦν πρὸς τὸν Θεόν”) و این دلیلی از مشارکت ازلی او و خداست [14]
خواننده ی روشن فراموش نمی کند که غایتِ مقدمه یوحنا در درجه اول چیست! هدف او معرفی این واقعیت عظیم و ژرف است که کلمه کیست ؟!
از آیه ۱ تا ۱۸ در مقدمه یوحنا در مورد کلمه می گوید! حال سوال اینجاست چرا او تلاش دارد در ابتدای داستان فدیه و نجات که قرار است آن را برای جهان بنگارد از اصطلاح « کلمه» استفاده می کند؛ او در تلاش برای برقراری چیست ؟
یونانی ها برای تبیین فلسفی خود در مورد عملکرد جهان از واژه لوگاس استفاده می کردند. لوگاس یا همان »کلمه» برای آنها یک نیروی نظم دهنده در پس کائنات بوده است. این مهم در عهد عتیق و برای یهودیان نیز از اهمیت بالایی برخوردار بوده به عنوان مثال؛ خوانش مزامیر ۳۳: ۶ اینچنین است : به کلام خداوند آسمانها ساخته شد، و همه لشکرآنها به دَمِ دهان او
برای قرن ها قبل از تولد مسیح متکلمان و متفکران یهودی در عباراتی مانند » کلام خداوند» »حکمت خدا » به مفهومی شخصی و نه الزاماً انتزاعی اشاره می کردند. اما یوحنا در مقدمه انجیل خود بینشی بس عمیق تر از مفهوم لوگاس داشته است. در ادامه خواهیم دید او از لوگاس به عنوان یک نام استفاده میکند و نه صرفا یک توصیف [15].
عدم آشنایی این گروه با زبان های اصلی متون الهی دلیلی شده است که موضوعات ساده را هم درک نکنند. حرف تعریف προς (پروس ) در زبان یونانی معانی مختلفی میتواند داشته باشد؛ بنا بر زمینه ای که در آن قرار می گیرد؛ در این واحد یوحنا از این حرف تعریف در گواه و چم مشارکت و مودت بهره می برد که ما بین کلمه و پدر است.
و کلمه خدا بود
قبل از هر نکته به کلمه بود توجه میکنیم که گذشته استمرای است. آنچه یوحنا سعی دارد توسط آن با خوانندگان ارتباط برقرا کند این است که او از ابتدای انجیل خود یک ساختار تثلیثی را بنا میکند که ادامه انجیلی که می نویسد بر پایه این حقیقت بنا میشود. او پس از اینکه تمایز کلمه و خدا را در قسمت دوم آیه نشان میدهد (کلمه نزد خدا بود) در اینجا پرده از این حقیقت بر می دارد که کلمه در ذات خود خداست و دارای اولوهیت است [16].
برای این قسمت زبان شناس معروف و متخصص متون یوحنا دکتر موریس موری چهار ترجمه دارد که به ترتیب از این قرار هستند:
- کلمه خدا بود
- کلمه دارای اولوهیت بود
- کلمه خداوند بود
- هرآنچه خدا بود همانا کلمه نیز بود
او در آخر چنین خلاصه میکند :
We may paraphrase v. 1 as follows. “At the very beginning of creation and time, the Word as the perfect expression of God the Father had already always existed, and this Word was in active communion with God, and this Word inherently shared the same nature as God.”[17]
در نزد این گروه خدا تک شخصی است و رابطه ی پدر پسر و روح القدس صرفا روابطی ما بین خدا و ذات انسانی مسیح خوانده میشوند (به گمانم اگر اتاناسیوس این ادعاها را می شنید، که احتمالاً از اریوس و رفقای او شنیده بود حتما نامه ای دیگر می نوشت) اما به قول Randy Rhesume چنین ادعای کاملا اشتباه هستند زیرا ذات انسانی مسیح دارای تشخص نیست بلکه هر چه هست تشخص او به عنوان خدای پسر است[18]همچنین آکویناس در آثار خود بهطور گستردهای به اتحاد اقنومی (hypostatic union) پرداخته و استدلال میکند که ذات انسانی مسیح بهعنوان یک شخص جداگانه وجود ندارد، بلکه توسط لوگوس الهی (کلمه) پذیرفته شده است [19]در این استدال جا دارد که تعریفی از شورای کالسدان را نیز اضافه کنیم:
ما نیز، با پیروی از پدران مقدس، همگی با یک صدا تعلیم میدهیم که باید اعتراف کنیم یک پسر و همان پسر، یعنی خداوند ما عیسی مسیح، هم در الوهیت کامل و هم در انسانیت کامل است؛ حقیقتاً خدا و حقیقتاً انسان، با روح و بدن؛ همذات با پدر از نظر الوهیت و همذات با ما از نظر انسانیت؛ در همه چیز شبیه به ما، بدون گناه؛ که از نظر الوهیت پیش از همه اعصار از پدر مولود شده و در این روزهای آخر، برای ما و برای نجات ما، از مریم باکره، مادر خدا، از منظر انسانیت متولد شده است؛ یک و همان مسیح، پسر، خداوند، یگانه مولود، که در دو طبیعت به رسمیت شناخته میشود، بدون اختلاط، بدون تغییر، بدون تقسیم، بدون انفصال.
طبق جهان بینی افرادی چون توماس آکویناس تشخص های پدر، پسر و روح القدس، همانا روابط درون ذاتی خدایند[20] که فرنودی است که وجود تمیز در اقانیم اولوهیت را صحه می نهد. پس ادعاهای پوچ ایشان توسط کلام نافظ خدا پاسخ داده شد!
انکار ماهیت ازلی پسر
این به ظاهر معلمینی که برای سالها کتاب مقدس های خود را برعکس به دست گرفته و خوانده اند زمانی که به ساده ترین مسایل الهیاتی می رسند نظام فکری یگانه انگارشان حتی به آنها اجاره نمی دهد که ابتدایی ترین موضوعات را در کانتکس درست خود درک کنند. در بینش آنها خدا تک شخصیتی است و به زبانی دیگر؛ تنها پدر خداست در نتیجه؛ عیسی تا قبل از تولدش در بیت لحم نه تنها وجود نداشته است بلکه هیچ گونه سندی برای بودنش در دست نیست! تنها شکلی که آنها پسر را قبل از تولدش می شناسند (به عنوان نقشه ای در ذهن پدر بوده است) که این به مثابه انکارخدای پسراست. پیشتر توضیح دادیم که زمانی که از تأویل آیه ی بر نیایند نظام فکریشان تغییر میکند به عنوان مثال اگر از انها پرسیده شود که آیا عیسی نقشی به عنوان خالق داشته است چنانکه پولس در کولسیان ۱:۱۶ بیان میکند: زیرا همه چیز به واسطه او آفریده شد آنچه درآسمان و آنچه بر زمین است، دیدنیها و نادیدنیها …….
آیا عیسی در این آیات نقش خالق را داشته است؟ پاسخ میدهند بله؛ زیرا عیسی در ذات الهی خود همان پدر است! اگر او در در ذات الهی خود همان پدر است چرا پولس مشخصاّ شخص عیسی را ؛ خدای پسر را در جایگاه آفرینش قرار می دهد؟ آیا بهتر نبود او می نوشت که خدا اسمان ها رو زمین را آفرید ؟؟ اما او عیسی را در جایگاه (Agent) قرار می دهد:
οτι εν αυτω εκτισθη
به واسطه او آفریده شد
آنچه متن تلاش دارد به خواننده منتقل کند این حقیقت است که همهچیز به وسیله مسیح خلق شده و توسط او حفظ میشود،
این آیه توضیح و توجیهی برای بیان پیشین ارائه میدهد: او نخستین زاده آفرینش است، زیرا در او همه چیز آفریده شده است. فعل κτίζω تنها در عهد جدید برای اشاره به آفرینش خداوند به کار رفته [21]این اسم ممکن است به (۱) عمل آفرینش یا (۲) چیزی که خلق شده، چه مخلوقی فردی و چه عمل تاریخی مشخص آفرینش را توصیف میکند که به زیباترین شکل عیسی را در مقام خالق تلقی می کند[22].
سکات مک نایت، الیهدان ممتاز انجیلی نیز در این مورد نوشته است:
پولس به ما میگوید که پسر εἰκὼν (تصویر) و πρωτότοκος (نخستزاده یا فرزند ارشد) است، زیرا “همه چیز در او آفریده شد.” ترجمه هزاره نو تنها از “زیرا” استفاده کرده است، تجسم و این برتری جامع بر اساس ظرفیت زندگیبخش پسر برای خلقت “همه چیز” بنا شده است. هر چیزی که خلقت نیافته بود در او و به وسیله او آفریده شده و پسر به عنوان خالق، بر تمام جهان آفریدهشده حکومت میکند. در اینجا الهیات بهکاررفته باید ما را به شگفتی وادارد. پولس میگوید “در او”، یعنی در مسیح، “همه چیز آفریده شد.” آیا مسیح خلق کرد (با “او” به عنوان مسیح)، یا پدر “در مسیح” خلق کرد؟ و ممکن است کسی بپرسد، منظور از اینکه پدر در مسیح خلق کرد چیست؟ گرایش شناختهشده پولس برای بنیان نهادن اصول واقعیت در مسیح (به ۱:۲ نگاه کنید) در اینجا به فراتر از رستگاری و به تمامی نظم خلقت گسترش مییابد. ممکن است این پرسش را با فرض اینکه “در” به عنوان یک وسیله یا ابزار در نظر گرفته شود، حل کرد، اما تفسیر محتملتر — که با خود کتاب کولسیان نیز سازگار است (۱:۲، ۱۴، ۱۷، ۱۹، ۲۸ و غیره) — این است که “در” به حوزهای اشاره دارد که آفرینش در آن رخ داده است که غیر از پسر کسی را نمی توان حاکم آن خواند[23]
از پسر خدا به عنوان خالق سخن به میان آمده است چنانچه نویسنده عبرانیان نیز به زیبایی بیان میکند: …. پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و به واسطهٔ او جهان را آفرید؛ سوال جدی برای چنین بدعت های این است؛ اگر او قبل از تولدش در بیت لحم وجود نداشته است چطور میتوانسته است مامور خلقت باشد؛ یا اگر او در ذهن پدر بوده است به چه شکلی توانسته است جهان را بیافریند! می بینید فرنودی های که از خود اعلام می دارند جایی نه در کتاب مقدس دارد نه در تاریخ کلیسا و نه در علم تأویل؛ بیخود نبود که ایرنیوس را اوزبیوس قیصریه شکارچی بدعت گذاران خوانده بود؛ زیرا ایرنیوس در مواجهه با چنین بدعت گذارانی بود که نوشت:
کذب؛ هیچ گاه در برهنگی و بدشکلی اش افشا نخواهد شد؛ لکن با نیرنگ در جامعه های دلربا پوشانده شده تا برای بی تجربگان؛ حقیقی تر از حقیقت نیز به نظر برسد[24].
یکی دیگر از این معلمان این گروه در تفسیر خود از کتاب میکاه فصل ۵ آیه ۲ اینطور می نویسد:
در عهد عتیق راجع به تجّلی خدا در جسم آمده است: «و تو ای بیت لحم افراته اگر چه در هزارههای یهودا کوچک هستی، از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد ّکه بر قوم اسرائیل حکمرانی خواهد نمود وطلوع های او از قدیم و از ایام ازل بوده است میکاه2:5 در این نبوت ابتدا از بیت لحم صحبت میشود و سپس از کسی که از آنجا ظهور میکند. شرح ظهور این حکمران آسمانی را در بیت لحم در عهد جدید مییابیم. او به صورت طفلی از رحم باکره ای به نام مریم قدم به این کرۀ خاکی نهاد. دیگر مشخصۀ منحصر به فرد این مولود، ازلی بودنش است: «… طلوعهای او از قدیم و از ا ّیام ازل بوده است.» (میکاه2:5)اوبه عنوان یک انسان همچون من و شما آغازی دارد، مانند دیگر پسران قوم ختنه و در معبد به خدا تقدیم شد؛ رشد کرد و به جوانی تبدیل شد که «… در حکمت و قامت و رضامندی نزد خدا ومردم ترقی میکرد.» ( لوقا 2 : 52 ) ا ّما در عین حال او به عنوان خدا صاحب شخصیتی ازلی بود.پسر، نه ازلی است و نه ابدی. این خداست که ازلی و ابدی است. هم او که در عهد عتیق فرمود: «ای اسرائیل بشنو، یهوه، خدای ما، یهوه واحد است.» (تثنیه6: 4). آری، همان خدای واحد این بار در هیأتی جسمانی ظاهر شد. او در مقام پسر دارای آغازی است، لیکن به عنوان خدا بی آغاز است و بیپایان. به قول یک الهیدان کاتولیک: «تنها تفاوت پدر با پسر در این است که پسر، خدای یک شده با انسان می باشد.»[25]
در این بخش میخواهیم به خوانندگان آگاه پوچ بودن چنین فرنودهای را نشان دهیم و از کلام زنده خدا و شواهد درونی آن نشان دهیم که چنین تفاسیر من در آوردی چه تبعات وحشتناکی برای مخاطبین آن دارد.
اول از همه باید اعتراف کنیم که زمانی که با نوشته های چنین افرادی روبرو می شوید هرگز یک نظم نگارشی در انها نمی توانید پیدا کنید، به عنوان مثال؛ برای اینکه نکته ای را به مخاطب خود توضیح دهند( یا شاید بهتر باشد بگویم بقبولانند) از هر آیه ی در هر بافتی استفاده میکنند که حرف خود را به کرسی بنشانند. این در حالی است که کتاب مقدس و متون مقدس هر کدام زمینه و سبک مشخصی دارند که باید در آن تأویل شوند؛ نمیتوان آیات را از بافت و سبک نگارشی خود بیرون کشید و سعی کرد از آنها معانی را استخراج کرد که نویسنده آن هرگز چنین نیتی از آن نداشته، این ابتدایی ترین قدم در علم سیستماتیک تفسیر متون الهی است، الهیدان با نفوظ کانادایی عهد جدید دی ای کارسون ( D.A Carson) مثال زیبایی دارد: Text without a Context is a pre text
متن بدون زمینه، بهانه ای برای متن اثباتی است. به زبان ساده تر؛ زمانی که سعی میکنیم متنی را خارج از کانتکس خود برای اثبات نکته ای دیگر برچسب بزنیم و به زور معنی از ان بیرون بکشیم که به استدلال ما کمک کند.
نوشته است: “اوبه عنوان یک انسان همچون من و شما آغازی دارد، مانند دیگر پسران قوم ختنه و در معبد به خدا تقدیم شد؛ رشد کرد و به جوانی تبدیل شد که … در حکمت و قامت و رضامندی نزد خدا ومردم ترقی میکرد. ” دقت کنید متن آیه به هیچ عنوان چنین اعترافی ندارد که او نیز همچون من و شما آغازی دارد!!! این عوام فریبی ایشان است! متن کلام میگه : و تو ای بیت لحم افراته…..و طلوع های او از قدیم و از ایام ازل بوده است. ایشان مایل هستند که ازلی بودنی که واضح میباشد در این متن را با بازی با کلمات از ذهن خواننده بگیرد و به کلام معنی دیگری بدهند. در نتیجه؛ می توان به فرنود بی اساس آنها چنین پاسخ داد: شما آغازی دارید اما پسر خدا ازلی خوانده شده است طلوع او از ایام ازل بوده است، فقط باید سعی کنید کتاب مقدستان را زمانی که می خوانید دائما در پی این نباشید که خوانشتان مبادا سنت های بدعت آمیزتان را تهدید کند!
نوشته اند: “او در مقام پسر دارای آغازی است“: اگر داری آغاز است اگر لاگاس ازلی نیست؛ پس چگونه میکاه طلوع او را از ایام ازل می خواند؛ شما هم همچون پدرتان (آریوس) بر این باور هستید که زمانی بوده است که پسر نبوده است و زمانی که میگویم که مخلوطی از سابلیانیزم و آریانیزم هستند رد می کنید . آیا زمانی که برای پسر آغازی را می پندارید به این فکر نکرده اید که او پیش از بنیاد عالم به چه شکلی توسط پدر محبت می شده است ( یوحنا ۱۷:۵ و ۱۷:۲۴). دوستان عزیز فراموش نکنید که پیشتر توضیح دادیم که از نظر این بدعت کهنه زمانی که از عیسی در مقام اولوهیت صحبت میشود (او نماینده پدر و روح القدس است) وزمانی که از پسر صحبت میشود او انسان است. اینجا هم ایشان دقیقا چنین چیزی را تصدیق کرده اند: نوشته اند : این خداست که ازلی و ابدی است، پسر نه ازلی و نه ابدی است ( که این در مقایرت کامل با تعریف تاریخی و اپالوجی مسیحی نه تنها در کتاب مقدس است بلکه در میان تمامی پدارن کلیسا ) می ببینید؛ آیه زیبای میکاه ۵:۲ را به چه شکلی تحریف کردند. در این آیه فقط از نجات دهنده ای سخن به میان آمده است که حکمرانی خواهد کرد و طلوع او از ازل بوده است. این تعلیم شماست که معترف به خدای پسر نیست و مجبور است همه آیات را تغییر دهد که معنی دلخواه شما از انها بیرون کشیده شود و اما برای ما واضح است که این نجات دهنده کیست!! پسر ازلی پدر؛ کسی که شخص دوم تثلیث است و مولود جاوانی است.
در اینجا با استناد به کلام خدا استدلالی مختصر را تشریح خواهیم کرد که به چم باور ارتدوکس ( راست دین کلیسا از روز نخستین بوده است).
ازلی خوانده شدن عیسی مسیح( خدای پسر) در کتاب مقدس بارها تایید شده است (يوحنا ۱۷:۵ ) (فیلیپیان ۲:۶) (عبرانیان ۱:۲). همچنین در طول شوراهای جهانی مسیحی این مهم همیشه تصدیق گشته است. این در حالی است که در نگر این افراد خلقت او از بیت رحم شروع شده است ( در مقاله جدا به واژگان اشتباه ایشان نیز پاسخ خواهیم داد، که برای پسر از واژه خلق شده بهره میبرند!).
یکی از این معلمان در این باره چنین نوشته است:
نقش پسر؛ در تولد او در بیت لحم آغاز گشته است، او ادامه می دهد؛ کتاب مقدس این را کاملا روشن می کند، پسر زیر شریعت متولد می شود پس میبینم که تولد پسر در یک مقطع زمانی خاصی اتفاق افتاده است و پسر آغازی در زمان داشته است؛ از همه آیات میتوان دریافت که پسر ازلی نیست اما توسط خدا دوهزار سال پیش خلق شده است[26].
استدلال ایشان که از ریشه غلط و بر اساس یک پیش فرض غلط شکل گرفته است آن را با دو استدلال پاسخ میدهیم :
- پسر ازلی و جاودانی است زیرا پیش از بنای جهان بوده است ( عبرانیان ۱:۲)
- او ازلی است زیرا کتاب مقدس او را خالق خوانده است ( فیلیپیان ۲:۶)
به قول جان ستات؛ “برای درک صحیح کلام خدا، باید اجازه دهیم که متون مقدس با ما صحبت کنند و تحت هدایت روحالقدس قرار گیریم. اگر تنها به تواناییهای عقلانی خود تکیه کنیم، ممکن است با مسائلی مواجه شویم که حتی منطقیون نیز قادر به درک آنها نیستند.[27] “
پیمان سالار
زمستان ۲۰۲۲
[1] St. Irenaeus, Against Heresies, Book I, preface 2
[2] Paterson, J 1953. The Real Truth about baptism in Jesus Name. Hazelwood, Mo Pentecostal Publishing House.
[3] Bernard, DK. 1983. Oneness of God. Hazelwood, MO Word Aflame.
[4] https://emrouz.org/wp-content/uploads/2021/01/مقدمه-انجیل-یوحنا-1.pdf
[5] Daniel B. Wallace, Greek Grammar beyond the Basics: An Exegetical Syntax of the New Testament (Grand Rapids, MI: Zondervan, 1996), 266.
[6] Beasley-Murray, George R. John. Vol. 36. Dallas: Word, Incorporated, 1999. Print. Word Biblical Commentary.
[7] Shawn M. Barr, “Manuscript Evidence from the Second and Third Centuries,” Michigan Theological Journal 4, no. 2 (1993): 133.
[8] Jan van der Watt and Chrys Caragounis, “A Grammatical Analysis of John 1:1,” Filología Neotestamentaria (2008) XXI, no. 41 (2008): 96.
[9] Arndt, William et al. A Greek-English lexicon of the New Testament and other early Christian literature 2000: 137.
[10] Carson, D. A. The Gospel according to John. Leicester, England; Grand Rapids, MI: Inter-Varsity Press; W.B. Eerdmans, 1991. Print. The Pillar New Testament Commentary.
[11] Carson, D. A. The Gospel according to John. Leicester, England; Grand Rapids, MI: Inter-Varsity Press; W.B. Eerdmans, 1991. Print. The Pillar New Testament Commentary.
[12] Harris, Murray J. John. B&H Academic, 2015. Print. Exegetical Guide to the Greek New Testament.
[13] ΅ White,R. James. The Forgotten Trinity. Recovering the Heart of Christian Belief. BethanyHouse Nd, 2019
[14] Ibid.53
[15] ΅ibid.53
[16] Harris, Murray J. John. B&H Academic, 2015. Print. Exegetical Guide to the Greek New Testament.
[17] Ibid, 14.
[18] Randy Eheaume, Wipf&Stock,2018. God the Son, Why John’s portrait of Jesus Means and Why it Matters.
[19] Summa Theologica, Part III, Question 2, Article 2
[20] The Summa Theologica of St. Thomas Aquinas / Second and Revised Edition, 1920 / Literally translated by Fathers of the English Dominican Province/ Prima Pars / Question28.
[21] William Arndt et al., A Greek-English Lexicon of the New Testament and Other Early Christian Literature (Chicago: University of Chicago Press, 2000), 573.
[22] R. McL. Wilson, A Critical and Exegetical Commentary on Colossians and Philemon, ed. G. I. Davies and G. N. Stanton, International Critical Commentary (London; New York: T&T Clark International, 2005), 136.
[23] Scot McKnight, The Letter to the Colossians, ed. Ned B. Stonehouse et al., The New International Commentary on the New Testament (Grand Rapids, MI: William B. Eerdmans Publishing Company, 2018), 150.
[24] St. Irenaeus, Against Heresies, Book I, preface 2
[25] https://emrouz.org/wp-content/uploads/2020/08/خدای-خدایان.pdf
[26] Bernard, DK. 1983. Oneness of God. Hazelwood, MO Word Aflame.
[27] John Stott. The Incomparable Christ. Downers Grove, IL: InterVarsity Press, 2001.
1 Comment
برادر پیمان عزیز، بسیار لذت بردم از این نقد زیبا و عالی، ای کاش دیگر کشیشان ایرانی ما هم اهل این مطالعات بودند و برای جامعه ایرانی روشنگری میکردند. خدا قوت