“آیا اناجیلی که امروزه میخوانیم همان نسخه های هستند که توسط نویسندگان اولیه نگاشته شده بودند؟ خیر!”
نوامبر 30, 2023انجیل یعقوب و داستان تولد مریم
دسامبر 1, 2023چه رویکرد های به موضوع الهام در الهیات مسیحی وجود دارد؟ و چرا این موضوع سوالاتی بی جواب برای ما بجا می گذارد.
در سده های اخیر و بعد از عصر روشنگری، کتاب مقدس از جهات متفاوت زیر ذره بین نقادان و منتقدان در شرق و غرب بوده است و اندیشه های مدرنیته دایما این کتاب را جراحی کرده است. نتیجه گیری چنین نقادانی انتساب خطاهای بی شماری به کتاب مقدس بوده است و شاید این اولین سوالی باشد که غالب غیر مسیحیان در برخورد با ایمان داران مسیحی از آنها می پرسند. من شخصا به عنوان یک مسلمان زاده ، دایما این پرسش یکی از نکاتی بوده است که توجه ام را جلب کرده است. چرا کتاب مقدس مسیحیان با چنین حجم بیشماری از نقدها در تاریخ روبرو بوده است؟
قبل از هر چیزی باید بدانیم که مسیحیان نیز واکنش یکسانی به نقادی کتاب مقدس نداشته اند. گروهی از آنها بر خطاناپذیر بودن کامل آن صحه گذارده اند و به نوعی به جنگ نقادان رفته اند و سعی داشته اند ازکتاب مقدس دفاع کنند. اما گروهی دیگر هرچند وجود خطا در کتاب مقدس را پذیرفته اند اما این کتاب را الهامی دانسته و در پرتو داده های تاریخی و فلسفی آن سعی بر آن داشته اند که راه حلی برای دفاع از آن بیابند. هر چند که باید اعتراف کنم که عده ای نیز نتیجه بررسی و مطالعه خود را دست شستن از ایمان خود اعلان داشته اند. زیرا وارد شدن به این موضوعات تاریخی اگر یک جانبه باشد دلیلی برای ملحد شدن و از طرفی محافظه کار شدن در ما بوجود می آورد.
یکی از بهترین روش های که در پی مطالعات خود به آن دست یافته ام این مهم میباشد که برای بررسی چنین سوال ژرفی بهتر است از درک الهیدانان مسیحی نسبت به مفهوم *الهام* شروع کنیم. الهام یعنی چه؟ و چه برداشت های از این کلمه در میان متفکران مسیحی وجود دارد؟ بعد از اینکه به درک اجمالی از مفهوم الهام برسیم میتوانیم راحت تر در باب خطا ناپذیری کتاب مقدس بحث خود را دنبال کرده و به جوابی برسیم، هرچند که شاید عده ای از ما را به جواب نرساند بلکه در ما یک دوگانگی نیز ایجاد کند، اما در هر صورت ما دعوت شده ایم که در پی حقیقت باشیم حتی اگر به قول بولتمان بر علیه باور ما شهادت دهد.
الهام ابزاری
در مسیحیت اولیه نظریه حاکم در باب الهام، نظریه الهام ابزاری[i] بوده است. و چنانچه میدانیم این نظریه بشدت متاثر از آرای فلسفه ی افلاطون بوده که الهام را حالت و شرایطی بیان می کند که در آن، خدا شخصیت فرد و ذهن او را به حالت تعلیق در می آورد تا از طریق او پیغام خویش را منتقل کند . افلاطون در چند گفتگویی که در این زمینه داشته است الهام شاعرانه را چنین توصیف میکند؛ * نوعی تصرف و دیوانگی* که الهه موسیقی در شاعر پدید می آورد. سقراط نیز با اشاره به اینکه الهه شعر و موسیقی و (حتی خدا) شخصیت و استعداد های عقلانی فرد ملهم را به تعلیق در می آورد. او اضافه میکند که شاعران اشعار عالی خویش را نه به واسطه ی هنرشان بلکه به واسطه الهام می گویند.
آنچه ما از این فلاسفه در این باب میدانیم این است که آنها شاعران را دریافت کنندگان منفعل می خواندند که صرفا به عنوان مجرایی برای ارتباط خدا با انسانها بوده اند. شاید عده ای با چنین دیدگاهی از الهام موافق نباشند اما حتی کتاب مقدس نیزنمونه های اینچنین در خود جا داده است. آیاتی در کتاب مقدس به چشم میخورد که رویکردی مشابه به درک باستانی رومی- یونانی از الهام دارند. مهمترین آیاتی که الهام ابزاری را تایید میکنند آن نمونه از آیاتی هستند که خدا با دهان فرد برگزیده سخن میگوید: به عنوان مثال :
و گفت: ای برادران، آن نوشته کتب مقدس باید به حقیقت می پیوست که در آن روح القدس مدت ها پیش به زبان داوود درباره یهودا ….. پیشگویی کرده است. اعمال رسولان ۱:۱۶
آنگاه خداوند دست خود را دراز کرده، دهان مرا لمس کرد و خداوند به من گفت: اینک کلام خود را در دهان تو نهادم. ارمیا ۱:۹
همچنین کتاب مقدس از تجربیات افرادی که روح خداوند بر آنها قرار می گیرد و تجربه ای را در این زمینه داشته اند نیز تاکید دارد.
روز بعد، نزدیک ظهر، چون در راه بودند و به شهر نزدیک می شدند، پطرس به بام خانه رفت تا دعا کند. در آن جا گرسنه شد و خواست چیزی بخورد. چون خوراک را آماده می کردند، به حالت خلسه فرو رفت و در آن حال دید که آسمان گشوده شده و چیزی همچون سفره ای بزرگ که از چهار گوشه آویخته است به سوی زمین می آید. اعمال رسولان ۱۰:۹ -۱۲
اما آواز سخنانش را شنیدم، و چون آواز کلام او را شنیدم، به روی بر زمین افتاده، بیهوش گردیدم. دانیال ۱۰:۹
در نگرش فرنسس پیترز زمانی که نبی الهامی را دریافت می کند حتی اندام های بدن او (زبان دهان ) همگی در اختیار کسی دیگر می باشد و اراده او را اعلام میدارد. او همچنین ادامه میدهد: هیچ یک از بیانات نبی هرگز از خودش نیست، او یک مترجم است که وقتی به طور ناخود آگاه از الهام پر شد، کسی دیگر وی را در همه گفته هایش تحریک می کند. در آن هنگام عقل رخت می بندد و قلعه را به میهمان و مستاجر تازه ای یعنی روح القددس واگذار می کند، تا بر اندام صوتی بنوازد و صداهایی از آن بر انگیزد که آشکار بیانگر پیام نبوی اوست.
زیرا وحی هیچگاه به اراده انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روح القدس از جانب خدا سخن گفتند. دوم پطرس ۱:۲۱
چنین آیاتی در کتاب مقدس بود که پدران کلیسا را به این رویکرد سوق میداد که نویسندگان کتاب مقدس را به اموری چون دهان، انگشت، خادم خدا و … تشبیه میکردند. همچنین مدافعه نویس قرن دوم آتناگوراس ( میلاد ۱۷۷) با پیروی از نظریه فایلو اسکندریه می نویسد: روح خداوند دهان انبیا را همچون ابزاری به حرکت در می آورد و روح القدس آنان را همچون نوازنده ای که در فلوت خویش می نوازد به کار می گیرد . آگوستین یکی از پدران با نفوظ در غرب در جایی مینویسد: مسیح نویسندگان کتاب مقدس را همچون دستان خویش به کار گرفت و یا گریگوری کبیر که در اواخر قرن ششم پاپ روم بود نویسندگان کتاب مقدس را همچون قلمی در دست مسیح تشبیه می کند.
با ورود بدعت مونتانیسم در قرن دوم و ادعاهای رهبران ایشان چون مونتانس، پریسیلا و ماکسیمیلا نسبت به دریافت پیام های از روح القدس که بر اساس تعریف خودشان هوشیاری خویش را در زمان دریافت پیام از دست میدادند، تا جایی که ترتولیان نیز که برای مدتی به آنها پیوسته بود مینویسد: زمانی که فردی در روح القدس است، به ویژه زمانی که او جلال الاهی را دیده است و یا خدا به وسیله او سخن می گوید، او ضرورتا حواس و درک خویش را از دست می دهد، زیرا او تحت سلطه ی خدا قرار گرفته است . این مهم دلیلی شد که بزرگان کلیسا به تعدیل نظریه الهام ابزاری سوق داد، آنان این نظریه را که نویسندگان کتاب مقدس نیز در حالت دریافت الهام دچار خلسه می شده اند، نظریه ای اشتباه دانستند و به تدریج بر نقش شخصیت نویسندگان در فرایند الهام تاکید بیشتری کردند. هیپولیتوس Hippolytus هر چند نویسندگان کتاب مقدس را وسیله ای در دستان خدا تشبیه میکرد اما ساز و کار الهام را چنان تصویر میکرد که جایی نیز برای دخالت انسان در تالیف نوشته های کتاب مقدس باقی بماند. او بر این باور بود که الهام ذهن نویسندگان را مختل نمیکند بلکه از را روشن می کند ردپای چنین نگرشی را میتوان در نوشته های اوریجن نیز دریافت. رویکرد اوریجن چنین بود که بین الهام کتاب مقدس و الهام مشرکان تمایز قرار میداد . میگفت: بر خلاف نویسندگان مشرک، قوه ی فهم و درک نویسندگان کتاب مقدس به تعلیق در نمی آمد بلکه آنان قادر بودند که حقایق الاهی را با روشنی بیشتری بفهمند .
تلقی چنین نگرشی در قرون وسطا نیز حاکم بود و نظریه مدرسی ( اسکولاستیک) در باب الهام را می توان نسخه ی پیشرفته تر همان چیزی دانست که در سده های اولیه شکل گرفته بود. در قرون وسطا نظریه غالب ترکیبی بود از همین نظریه و ایده ای که از فلسفه ارسطو اخذ شده بود .
شاید بهترین مثال را بتوان در مثال کسی که با گچ می نویسد بیان داشت. گچ علت فاعلی ابزاری است زیرا ابزاری است که به وسیله ی آن نوشته پدید آمده است. اما این خود گچ نیست که نوشته را پدید می آورد؛ زیرا گچ استعداد و توانایی اندیشیدن ندارد. شخصی که گچ را دست دارد، علت فاعلی اصلی است که گچ را به نحوی به کار می گیرد که نوشته پدید آید. این شخص علت فاعلی اصلی است زیرا اوست که تصمیم به نوشتن می گیرد و گچ را به کار می گیرد تا نوشته را پدید آورد. علاوه بر این شخص به عنوان علت فاعلی اصلی ، توسط گچ کاری را انجام می دهد که خود گچ خود گچ به تنهایی توانایی انجام آن را ندارد
الهیدانان قرون وسطا فرد ملهم را به یک تکه گچ تشبیه میکردند تا این مطلب را نشان دهند که او وسیله ای که ارتباط خدا با انسان ها را ممکن می سازد. البته این به این معنا نیست که افراد مهلم همچون وسیله ای بی جان در دستان خدا بودند زیرا ویژگی ها و توانایی های آنان بود که این امکان را برای خدا پدید می آورد تا آنان را برای انتقال پیام خویش به کار گیرد. خدا به عنوان پدید آورنده ی پیام و به عنوان کسی که انسان ها را برای انتقال پیام خویش به کار می گیرد، علت فاعلی اصلی است. خداست که استعداد ها و توانایی های فرد مهلم را به کار می گیرد تا پیام خویش را منتقل کند، بنابراین این پیام از آن خداست و به همین دلیل کلام خدا نامیده می شود. این کلام همچنین کلام نویسندگان نیز است؛ زیرا به واسطه ی توانایی ها و قابلیت های آنان منتقل شده است. نکته دیگر انکه همچنان که گچ در دستان فرد نویسنده چیزی را پدید می آورد که فراتر از توانش است، نویسندگان کتاب مقدس نیز در دستان خداوند از توان عادی بشری شان فراتر می روند .
الهیدان ممتاز و مغز متفکر قرون وسطا، توماس آکویناس روح القدس را نویسنده اصلی principal author) ( و انسان ها را نویسندگان ابزاری (author instrumental) می نامید. هنری اهل گنت به خدا به عنوان نویسنده اصلی و واقعی اشاره می کرد و به نویسندگان انسانی، با عنوان نویسنده ثانوی که به عنوان نماینده عمل می کند اشاره می کرد. هر چند گاهی نویسندگان انسانی را نویسنده واقعی گرچه درجه دو می نامید.
بر این نظریه نیز نقد های وارد است. طبق این نظریه شخصیت فرد مهلم به تعلیق در می آید اما در کتاب مقدس نشانه هایی از حضور شخصیت نویسندگان در فرایند نوشتن وجود دارد. کتابهای گوناگون کتاب مقدس شخصیت نویسندگان و سبک های آنها همچنین اندیشه ها دیدگاه ها و دعاهای ایشان را برای ما روشن میکنند.
در دوره ی معاصر و در الهیات کاتولیک راه حل هایی برای حل این موضوع ارايه گشته است. ام جی لاگرانگ M.J Lagrange الهام کتاب مقدس را نمونه ای ویژه از همکاری بین خالق و مخلوق معرفی می کند: خدا عمل را در نویسندگان پدید می آورد و در همان زمان آنان را واقعا آزاد می گذارد. خدا علت اصلی است و نویسندگان علت ابزاری، البته آزاد. الهام عطیه ای است که در آن خدا از طریق آن وارد عمل آزاد نویسنده میشود و آن عمل را به خود اختصاص می دهد، به نحوی که می توان نویسنده را ابزار خداوند نامید. اجازه دهید نظریه الهام ابزاری رو با آنچه در شورای دوم واتیکان اعلام داشتند به اتمام رسانیم:
خداوند برای تالیف این نوشته های مقدس، انسانهایی را برگزید و تمام استعداد های و توانایی های آنان را به کار گرفت، به نحوی که در حالی که او در آنان و از طریق آنان عمل میکرد، آنان به عنوان نویسندگان واقعی، هر آنچه را که مطابق خواست او بود می نوشتند و تنها همان ها را مینوشتند . البته باید توجه داشت که این تحلیل از الهام، از صورت های اولیه نظریه ابزاری دور شده و تا حدودی به الهام لفظی نزدیک است.
رویکرد دوم: الهام در مفهوم املا
این نظریه بیان می دارد که خدا پیام خویش را به نویسندگان کتاب مقدس املا کرده است؛ شبیه به زمانی که شخصی نامه ای را به منشی اش املا میکند. در کتاب مقدس عبارات متعددی داریم که گواه از چنین نگرشی است. همچنین نگرش نظریه املایی حامیانی در کلیسای اولیه داشته است. به عنوان مثال یوسبیوس معتقد بود: کتاب مقدس را روح القدس املا کرده است و در همین راستا الهیدان ممتاز غرب جروم نیز اضافه می کند: روح القدس که این چیزها را به واسطه ی رسولان الهام کرد . با شروع نهضت اصلاحات نظریه املایی رونق خاصی در میان پروتستان ها یافت و این نظریه غالب در دوره ارتدوکسی پروتستان در قرن هفدهم میلادی شد. به عنوان مثال جان کالون، یکی از برجسته ترین اصلاح گران از املای کتاب مقدس سخن به میان آورد. او مینویسد:
روح القدس در الهام خود به انبیا و رسولان، تنها محتوای کتاب مقدس را و یا معنای کلمات را به آنها الهام نکرد تا آنان با اراده ی آزاد خویش این اندیشه ها را بر اساس کلمات و سبک خویش بیان کنند؛ بلکه در واقع، روح القدس تک تک کلمات و اصطلاحات را به آنان الهام و دیکته کرد .
نقدهای نیز بر چنین جهان بینی حاکم است. به عنوان مثال اگر ما به چنین نگرشی باور داشته باشیم و بگوییم که خدا تمام کلمات کتاب مقدس را برگزیده و به نویسندگان الهام کرده است پس میباید یک یکپارچگی عمیقی بین تمام کتاب مقدس حاکم باشد ( که البته چنین نیست) زیرا اگر نگاهی کلی به کتاب مقدس بی اندازیم متوجه خواهیم شد کتاب مقدس از سبک ها گوناگونی نگارش بهر برده است و شاید چنین موضوعی دلیل شد که جرارداوکالینز Gerald O’Collins الهیدان شهیر کاتولیک در کتاب خود بنام الاهیات بنیادین ( Fundamental Theology ( می پرسد:
آیا سبک روح القدس از زمانی که نامه های پولس نوشته شدند تا مدتی که اناجیل نوشته شدند تغییر کرد؟ اگر نویسندگان انسانی در فرایند نوشتن آنها نقشی واقعی نداشته باشند. علت ان تفاوت ها فقط می تواند این باشد که خدا به صورتی مرموز و دلبخواهی و بی دلیل شیوه اش را تغییر داده باشد ( به نقل از Law, David).
اما با نگاهی کلی به این دو نظریه تا بدین جا ما با اشکالاتی روبرو هستیم. اگر واژه های کتاب مقدس به نویسندگان املا شده باشد و نویسندگان صرفا بلندگویی در دستان خدا بوده اند، پس دیگر نباید اثری از شخصیت و خصوصیات فردی نویسندگان و یا از ادبیات خاصی که محدود به انهاست در متون دیده شود. از سوی دیگر در کتاب مقدس آیاتی وجود دارد که میتواند نظریه الهام ابزاری و نظریه املایی را تایید کند اما همچنین آیاتی هست که هر دو نظریه فوق را نقض میکند، به عنوان مثال:
و در دمشق، شاگردی حنانیا نام بود که خداوند در رویا بدو گفت : ای حنانیا! عرض کرد خداوند لبیک! خداوند وی را گفت برخیز و به کوچه ای که آن را راست می نامند بشتاب و در خانه یهودا، سولس نام طرسوسی را طلب کن زیرا که اینک دعا میکند. و شخصی حنانیا نام در خواب دیده است که آمده بر او دست گذارده تا بینا گردد. حنانیا جواب داد که ای خداوند درباره این شخص از بسیاری شنیده ام که به مقدسین تو در اورشلیم چه مشقت ها می رساند و در اینجا از روسای کهنه قدرت دارد که هر که نام تو را بخواند او را حبس کند. خداوند وی را گفت برو زیرا که او ظرف برگزیده من است تا نام مرا پیش امت ها سلاطین و بنی اسراییل ببرد زیرا که من او را نشان خواهم داد که چقدر زحمت ها برای نام من باید بکشد اعمال رسولان فصل ۹ آیات ۱۰ تا ۱۵
همچنین میتوانید برای نمونه از عهد عتیق به کتاب ارمیا فصل ۱ آیات ۴ تا ۱۰ نگاهی بیاندازید.
این آیات به ما نشان میدهد که در جریان الهام نه تنها آگاهی کامل از نویسندگان رخت نمی بندد بلکه حتی آنان به گفتگو با خدا پرداخته اند. شاید امروزه اندک مسیحیانی را بتوان یافت که به نظریه املایی باو مند باشند به شکلی که معتقد باشند که کتاب مقدس از آسمان بر نویسندگان آن املا شده است. هر چند هستند ایمانداران مسیحی که در قسمت های از کتاب مقدس املا شدن کلمات را فرضیه ای جدی تلقی میکنند اما چنین نگرشی را نسبت به تمام کتاب مقدس ندارند.
رویکرد سوم : الهام نظری
در باب الهام نظریات متفاوتی وجود دارد، در این بخش به رویکرد دیگری از بحث خود میرسیم. نظریه الهام نظری به مفهومی اشاره دارد که در آن کلمات کتاب مقدس نیز الهامی هستند؛ یعنی خداوند صرفا معنا و پیام را الهام نکرده بلکه انتخاب کلماتی که نویسندگان نیز برگزیدند الهام الهی خوانده میشود. چنین دیدگاهی را میتوان نوشتجات پدرانی چون کلمنت اسکندریه و ایرنیوس یافت. به عنوان مثال: کلمنت در تفسیر آیه دوم تمیوتاوس ۳:۱۵ مینویسد:
حروفی که ما را مقدس و الهی می سازند خود مقدس هستند، و در نتیجه بعضی از رسولان نوشته های که از این حروف و هجاهای مقدس پدید آمده اند یعنی متون مقدس را ملهم از خدا نامیده اند . همچنین نشانه های از اعتقاد به الهام لفظی را می توان در آثار اوریجن و جروم نیز دید .
با ورود جنبش پروتستان نظریه الهام نظری محبوبیت بیشتری یافت تا حدی که ماتیاس ملاتسیوس Matthias Flacius بر این باور بود که نقطه گذاری متن عبری عهد عتیق را نیز کار روح القدس می دانست. در دوره های اخیر نیز الهی دانان مکتب پرینستون که معروفترین آنها را شاید بتوان بنجامین ورفیلد را نام برد که به دفاع از نظریه الهام نظری پرداخته انچه او در این مبحث گفته است را بطور خلاصه میتوانیم چنین بخوانیم:
کلیسا از ابتدا بر این باور بوده است که کتاب مقدس کلام خداست، به این معنا که کلمات – اگرچه انسانها آنها را نوشته اند و به نحوی انکار نشدنی نشانه های منشا انسانی را با خود دارند تحت تاثیر روح القدس نوشته شده اند؛ به نحوی که می توان انها را کلمات خدا نیز دانست. این مطلب همواره مورد پذیرش بوده است که تالیف مشترک به این مطلب اشاره دارد که هدایت و نظارت روح القدس شامل انتخاب کلمات توسط نویسندگان نیز میشودومحصول پدید آمده را از هر چیزی که با نوشته خدا بودن آن اثر تناقض داشته باشد حفظ می کند .
حامیان چنین نظریه ای در تاریخ کلیسا دلایلی برای بینش خود ارایه می دهند. یکی از استدلال های حامیان نظریه الهام لفظی این است که امکان ندارد محتوا و مطالب کتاب مقدس الهامی باشد اما کلمات آن الهامینباشند، زیرا اندیشه ها توسط کلمات بیان می شوند و این واژه ها هستند که مطالب و مفاهیم را انتقال می دهند. اندیشه ها در غالب کلمات انتقال می یابند و این دو را نمی توان از یکدیگر جدا ساخت. پس اگر کلمات الهامینباشند الهامی بودن محتوا نیز تردید خواهد بود .
چنین دیدگاهی نیز با مشکلاتی روبر می باشد. همانطور که میدانیم بیشتر نوشته های کتاب مقدس نتیجه فعالیت یک شخص نبوده است بلکه پیدایش انها در دوره ای و تحت تاثیر افراد متعدد رخ داده است. بنابراین یکی از پایه های نظریه فوق سست میشود زیرا نویسنده خاص وجود نداشته است که هدایت و مدیریت زندگی او به تولید کلمات مورد نظر خدا بیانجامد. یک راه دیگر که در میان پژوهشگران برای پاسخ به چنین نگرشی مطرح می باشد این است که ملهم بودن را مختص به پدید آورنده نسخه نهایی متون کتاب مقدس بدانیم. در این صورت متونی که پدید آورنده نهایی از آنها استفاده کرده است اهمیت چندانی ندارند. این جهان بینی نیز در بنیاد خود سست میباشد زیرا همچنین میدانیم که در بسیاری از موارد خود ( نبی، شاگرد) پدید آورندگان نهایی متن نبوده اند. سخنان انبیا و رسولان پیش از آنکه به قلم در آید بصورت شفاهی و سینه به سینه در میان مردم وجود داشته است ( مانند روایت اناجیل ) در فرض فوق که صرفا پدید آورنده نهایی را دارای الهام مورد نظر می داند، سخنان پدید آورنده نهایی الهامی تر از رسولی است که آن را سخنان را گفته است .
عده ای از الهیدانان معاصر به تلفیقی ازنظرات موجود معتقد هستند یعنی باور دارند کتاب مقدس دربردارنده ی هر سه نوع الهام لفظی است یعنی بخشی از آن به شیوه املایی الهام شده است و بخش دیگر به شیوه ی ابزاری و بخشی نیز به شیوه مدیریت کلمات، اما بیشتر ایمانداران مسیحی که به الهام لفظی معتقدند، چه تنها به یک شیوه آن معتقد باشند و چه به تلفیقی از این شیوه ها ، همه کتاب را الهام شده و در نتیجه دارای اعتبار میدانند و به آن ایمان دارند.
الهام در الهیات مسیحی
هر سه رویکرد به موضوع الهام که با هم نگاهی کلی به آنها داشتیم گواه از سه نکته دارند. الهامی بودن واژها، الهام کامل (کتاب مقدس) و نکته سوم، باور به خطا ناپذیری کتاب مقدس. وجود خطا وتناقض در کتاب مقدس دلیلی گشته است که عده ای از الهیدانان مسیحی الهامی بودن کتاب مقدس را به مواردی مشخص محدود کنند. معمولا این دیدگاه را در انگلیسی با عنوان The Gradation of Scripture می خوانیم. مراد از چنین مفهومی این است که داستانها و حوادث تاریخی را لازم نیست الهامی بدانیم یا می توانیم آنها را دارای درجه الهامی پایین تری بدانیم زیرا چنین روایات تاریخی از نظر روحانی اهمیت بسیار زیادی ندارند. در مقابل چنین جهان بینی برخی دیگر از صاحب نظران در علم الهی بر این باور هستند که اگر قرار است کتاب مقدس را الهامی بدانیم باید تمامیت آن را الهامی بدانیم. زیر اگر نظریه درجه بندی را بپذیریم آن گاه با این مشکل مواجه خواهیم شد که با چه معیاری عبارات الهامی را از عبارات غیر الهامی تمایز دهیم. چنین نگرشی که تمامیت کتاب مقدس الهامی میخوانند را نظریه الهام کامل می خوانیم. کلیسای در شرق و غرب از کاتولیک تا پروتستان ها جملگی بر نظریه الهام کامل تاکید داشه اند .
شورای ترنت اعلام داشت که تمام کسانی که الهامی بودن کتاب مقدس و را به صورت کامل و در تمام قسمت هایش تایید نکنند از کلیسا طرد خواهد کرد . در میان الهیدانان انجیلی نیز چنین بوده است، ورفیلد در دفاع از این نظریه می نویسد:
نه فقط قسمتی از کتاب مقدس، بلکه تمامی آن الهامی است. تمام بخش ها به طور یکسانی الهامی اند: اموری که با عقل می توان آنها را درک کرد به همان میزان الهامی اند که اسرار، مسایل تاریخی و علمی به همان میزان الهامی اند که مسایل ایمانی و آیینی؛ و کلمات نیز به همان میزان الهامی اندکه اندیشه ها . او ادامه می دهد که از همان ابتدا کلیسا به الهام کتاب مقدس باور داشته است تاکید میکند که این آموزه اعتقاد قوم خدا از روز رویش آن تا به امروز بوده است . حامیان چنین نگرشی معتقدند که شک در الهامی بودن یک کلمه از کتاب مقدس سرآغاز فرآیندی است که به شک در الهامی بودن کل کتاب مقدس منجر می شود .
شواهد بسیاری از پدران کلیسا در دست است که نشان از باورمندیمسیحیان اولیه به چنین جهان بینی است. ایرنیوس یکی از با نفوظ ترین پدران یونانی زبان تاکید داشت که کتاب مقدس در تمامی بخشهایش روحانی است. گریگوری نیسا برادر گوچک باسیل کبیر از پدران کاپادوکیایی در تفسیر از دوم تیموتاوس ۳:۱۶ نوشت: این آیه به این معنی است که تمامی کتاب مقدس از روح القدس ناشی شده است. اوریجن و گریگوری نازیانزس ( در در الهیات شرق به گریگوری الهیدان معروف است) معتقد بودند که تاثیر روح القدس بی اهمیت ترین جزییات کتاب مقدس را نیز در بر می گیرد. اوریجن حتی پا را فراتر نهاده و بر این باور بود که حتی موارد نامناسب گرامری و سبک شناختی کتاب مقدس را نیز تحت هدایت روح القدس می دانست. یوحنای زرین دهان یکی از برجسته ترین پدران در شرق بر این باور بود که هیچ چیز اضافه ای در کتاب مقدس وجود ندارد. به همین دلیل حوادث تاریخی و نام های ذکر شده در کتاب مقدس نیز از نظر روحانی دارای اهمیت می خواند او حتی درباره ی منشا الاهی درودهایی که پولس در رومیان ۱۶ به افراد مختلف می فرستد دو موعظه نوشت .
کارل بارت و الهام الهی
ودر آخر با دیدگاه کارل بارت روبرو میشویم که اگر او را برترین الهیدان قرن بیستم نخوانیم حداقل باید او را در زمره سه الهی دان برتر قرن بیستم خواند. هرچند او به عناصر ماورایی درکتاب مقدس اعتراف میکرد اما وجود خطا در آن را نیز می پذیرفت، در نگر او خدا در کتاب مقدس سخن گفته است و از ان همچون ابزاری برای انتقال حقیقت به انسان ها استفاده کرده است. بارت انجیل را مجرایی میخواند که مکاشفه الهی را به بشر منتقل می کند. او در این باره مثال معروفی داشت: همچنان که یک گل و یا غروب آفتاب شاهدی هستند بر مفهوم خالق بودن خدا کتاب مقدس نیز شاهدی است بر مکاشفه الهی [ii]
شاید بتوان اندیشه بارت را ژرف تر از هم عصران خود خواند، برای او کلام خدا در واژه هایی پویا مشاهده می شود همچنین بارت کلام خدا نه به عنوان آموزه یا کلمات یا گزاره ها، بلکه یک واقعه بوده است. از نظر او کلام خدا، واقعه ی تکلم خدا با انسان در عیسی مسیح است و مسیح مکاشفه شخصی خداست. از دید بارت، راست دینی کهن با تبدیل کلام خدا به موضوعی ایستا، یعنی تبدیل کلام خدا به نوشته های کتاب مقدس که انسان می تواند آن را همچون بدن شخصی مرده تحلیل و کالبد شکافی کند، دچار اشتباه شده است. بر این أساس بارت تشریح میکند که کلام خدا نه به عنوان موضوع شناسایی که میتوانیم ان را تحت تسلط خود داشته باشیم بلکه به عنوان عامل شناسایی که بر ما تسلط دارد و بر ما عمل می کند به مواجهه ما می آید. در نگر بارت کلام مکتوب کتاب مقدس و کلام اعلام شده به خودی خود مکاشفه نیستند، بلکه کلماتی انسانی و خطاپذیر هستند که به مکاشفه خدا اشاره دارند. [iii]
برای کارل بارت کلام خدا یک واقعه محسوب می شود یعنی چیزی که اتفاق می افتد، او نمی تواند به سادگی کتاب مقدس را کلام خدا بخواند. به عقیده او کتاب مقدس تنها به این معنا کلام خدا محسوب می شود که بر تکلم خدا در گذشته شهادت می دهد و نیز اینکه خدا مجددا توسط آن امروز نیز سخن می گوید. شاید مثال معروف آن را شنیده باشید: مثال پیشنهاد ازدواج می تواند این نظر را توضیح دهد. به یک معنا پیشنهاد ازدواج یک واقعه محسوب می شود. هنگامی که دختر پاکت نامه را می گشاید، این نامه برای او به پیشنهاد ازدواج تبدیل می شود. اگر این نامه هرگز به دست آن دختر نرسد، به یک معنا هرگز به این دختر پیشنهاد ازدواج نشده است. اما به یک معنای دیگر، بدون توجه به اینکه این دختراین نامه را دریافت کند یا خیر، در واقعیت امر، این نامه یک پیشنهاد ازدواج است وحتی پس از مرگ آن دختر و کسی که به او پیشنهاد ازواج کرده است نیزاین نامه همچنان پیشنهاد ازدواج باقی می ماند. به همین شکل، کلام خدا هم واقعه تکلم خدا با ماست و هم مضمون این تکلم که در کتاب مقدس یافت می شود [iv]
او در ادامه کامنت زیبایی دارد، می نویسد: بنابراین، اولا اگرچه می توان کتاب مقدس را کلام خدا خواند اما این انتساب فقط به عنوان ثانوی صحیح است، زیرا « کلمه اصلی خدا « مسیح است و کتاب مقدس «شاهد« کلام خداست و ثانیا از آنجا که کتاب مقدس فقط نتیجه کار نویسندگان جایزالخطاست، در آن خطا و اشتباه وجود دارد [v]
چنانچه پیش تر با هم بررسی کردیم، مسیحیانی که کتاب مقدس را کلام خدا می خوانند با تفاوت های که در نظریه های خود نسبت به بعضی موضوعات الهیاتی دارند اما در سه دیدگاه عموما با یکدیگر اشتراک نظر دارند: نخست، الهامی دانستن عبارات کتاب مقدس علاوه بر محتوای آن؛ دوم، اعتقاد به الهام کامل و پرهیز از ترجیح بخشی از کتاب بر سایر
بخش ها؛ و سوم، باور به خطاناپذیری و یا ( مصون از خطا بودن این کتاب ). آنچه ما از اصطلاح مصون از خدا بودن در این جا در ذهن داریم این می باشد که طبق این نظریه تمامی قسمت های کتاب عاری از خطاست و هیچ خطایی چه از نظر تاریخی و چه از نظر اخلاقی و اعتقادی در آن وجود ندارد.
در این بخش بصورت اجمالی به چند دیدگاه پرداختیم که زمینه را برای این پاسخ دادن و بررسی سوال اصلی ما مهیا میکند : ایا کتاب مقدس مصون از خطاست؟
در مقاله ی دیگر به این پرسش خواهیم پرداخت
گرد آورنده: پیمان سالار
[i] Instrumental inspiration
[ii] Chafer. Lewis Sperry and John F. Walvoord (1974)Major Bible Themes 52
[iii] Ibid 57
[iv] Lane, A. N. S., and Lane, Tony. A concise history of Christian thought. Grand Rapids, Baker Publishing Group, 2006. 421
[v] Ibid 426